آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
پرونده‌ای برای نمایش «چرندیات دراماتیک»
کد خبر: 406675 | تاریخ مخابره: 1404 سه‌شنبه 11 آذر - 01:15

پرونده‌ای برای نمایش «چرندیات دراماتیک»

در دهکده‌ای متروکه؛ مکان رازآلودِ زندگی شخصیت‌های فراموش‌شده، قتلی رخ می‌دهد که همه‌چیز را دگرگون؛ و گذشته خاموش آنجا را دوباره زنده می‌کند! حامد ‌پورمحمد، علی ‌روزبه، میلاد ‌خیرخواه، علیرضا ‌رهام، فاناز ‌سلوکی و حسین ‌موسایی؛ بازیگران این نمایش به‌کارگردانیِ «حامد پور محمد» هستند که برپایه متنی از «عارف محمودی» در عمارت «هما» (سالن 2) به‌رویِ صحنه رفته است. با کارگردان و بازیگران این نمایش، به‌گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

 

خنداندن مردم؛ سخت‌ترین کار دنیا

«حامد پورمحمد»؛ بازیگر و کارگردان «چرندیات دراماتیک»، از خلق اثری می‌گوید که از دل رفاقت‌های دانشگاهی آغاز شد و با وسواس در کمدی، تمرین‌های طولانی و پرهیز از بداهه‌پردازی شکل گرفت. او این اثر را تجربه‌ای در مسیر کشف مداوم می‌داند؛ که نه به‌دنبال پیام‌سازی؛ بلکه به‌قصد یک‌ساعت خنده خالص برای تماشاگر روی صحنه می‌رود. او درباره شکل‌گرفتن ایده اصلی «چرندیات دراماتیک» می‌گوید: «عارف (نویسنده متن) در ‌سال‌های دانشگاه، یک ایده اولیه داشت. همه ما را دورهم جمع کرد تا برای جشنواره دانشجویی، کاری آماده کنیم. ما سر تمرین‌ها می‌رفتیم و او هم متن را روزبه‌روز، صفحه‌به‌صفحه می‌نوشت و همان‌روز به ما می‌داد». او درپاسخ‌به‌اینکه دراین‌نمایش چه دغدغه یا پیام کلیدی را می‌خواستید منتقل کنید؟ می‌گوید: «اصولاً بااین‌نگاه که اثر هنری حتماً باید پیام مشخصی داشته باشد، برخورد نمی‌کنم. اثر هنری لزوماً حامل پیام یا دغدغه ازپیش‌تعریف‌شده نیست؛ مخاطب می‌تواند به‌فراخورِ خود، برداشت و پیامش را دریافت کند»؛ بااین‌حال، درباره‌اینکه اگر بخواهد نمایش را دریک‌جمله توصیف کند، چنین می‌گوید: «چرندیات دراماتیک به‌مثابه چرندیات دراماتیک!» او «ساخت کمدی؛ اما کمدی‌ای که به ورطه هجو و لودگی نیفتد» را بزرگ‌ترین چالش خود دراین‌کار عنوان کرده و درباره‌اینکه چقدر از بازیگران بداهه‌پردازی خواسته و چه‌میزانِ آن ازپیش‌طراحی‌شده بوده؟ می‌گوید: «به‌هیچ‌عنوان بداهه‌پردازی نداشتیم. همه‌چیز ازپیش‌تعیین‌شده بود. این، بازیگران بودند که به نقش‌ها روح می‌دادند». او درپاسخ‌به‌اینکه آیا در اجراهای آینده قصد دارید ساختار یا ریتم نمایش را تغییر دهید؟ توضیح می‌دهد: «همه‌چیز درحال‌تغییر است. حامدِ امروز با حامدِ یک‌ماه‌بعد قطعاً متفاوت است. مدام درحال کشف‌و‌شهودم. بارها میزانسن‌ها تغییر می‌کنند و ممکن است تغییراتی ایجاد شود؛ یا بالعکس به‌حالت اولیه برگردند». او دراین‌باره‌که ایفای نقش در نمایشی که خودش کارگردانی‌اش هم کرده‌، چه تفاوتی با بازی در آثار دیگر دارد؟ می‌گوید: «مثل یک لوکوموتیوران است که خودش هم بلیت‌ها را چک می‌کند! به‌عنوان کارگردان باید مراقب بازیگران باشی، ریتم را کنترل کنی و ایرادها را بگیری تا برای شبِ بعد درست شود. درعین‌حال، خودت هم باید بازی کنی و مراقب کیفیت اجرای خودت باشی». او سخت‌ترین بخشِ بازی دراین‌نمایش را «خنداندن تماشاگر» می‌داند و می‌گوید: «از سخت‌ترین کارهای دنیا همین است؛ مخصوصاً وقتی می‌دانی نمی‌توانی با هرچیزی بخندانیشان!» او دراین‌باره‌که چطور میان بازیگری و هدایت کلی نمایش تعادل برقرار کرد؟ می‌گوید: «بازیگران کار، از معدود باقی‌مانده‌های نسلِ قدیمیِ بازیگران تئاترند؛ که هنوز صحنه برایشان مقدس است. به‌همین‌دلیل ساعت‌ها جای من بازی می‌کردند تا بتوانم از بیرون صحنه، به کار نگاه و آن‌را اصلاح کنم». او درباره‌اینکه کدام ویژگی‌ در نقش باعث شد جذب آن شود؟ می‌گوید: «رهایی و بی‌خیالی کاراکتر؛ و نیز همین حجم از کمدی و تیپیکال‌بودنش». او درباره‌اینکه آیا این نقش، خودش را ازنظر شخصی یا هنری تغییر داده؟ می‌گوید: «خیر. شخصیت‌ها عمق ندارند و عامدانه کاملاً سطحی طراحی شده‌اند». او بااشاره‌به‌اینکه «بودجه» همیشه از بزرگ‌ترین دغدغه‌های گروه‌های تئاتری‌ست، می‌گوید: «ما دراین‌کار، از لطف کافه میزانسن بهره‌مند شدیم که سرمایه و هزینه اجرا را تقبل کرد». او درباره تجربه همکاری با بازیگران و عوامل دراین‌نمایش، می‌گوید: «به‌خاطر رفاقت و دوستی قدیمی، کار آسان‌تر پیش رفت. همدلی درطول اجرا کاملاً محسوس بود». او دراین‌باره‌که طراحی صحنه، نور، صدا و موسیقی چقدر در «هویتِ نهایی» نمایش نقش داشتند؟ می‌گوید: «من اهل تئاترِ بی‌چیز یا گروتوفسکی نیستم. احساس می‌کنم تئاتر با همین عناصر است که جان می‌گیرد». او درباره تمرینات گروه نیز می‌گوید: «تمام گروه پنج‌ماه کامل تمرین کرد. البته من و آقای خیرخواه حدود یک‌سال‌ونیم روی کار تمرین و کار کردیم». او درپاسخ‌به‌اینکه آیا لحظه‌ای بود که تصور کند پروژه ممکن است به نتیجه نرسد؟ می‌گوید: «به‌هیچ‌عنوان. تکلیفم با اثر و تکلیف اثر با مخاطب روشن بود. می‌دانستیم چه می‌خواهیم؛ و این، فارغ از نتیجه، یعنی پیروزی». او درباره واکنش تماشاگران می‌گوید: «تا امروز استقبال و نظرات مخاطبان دلگرم‌کننده بوده. از صدای خنده‌هایشان طیِ اجرا هم این‌را می‌شود فهمید. این نمایش قصد ندارد الزاماً اثری بر مخاطب بگذارد. قرار است مخاطب یک‌ساعت بخندد، برود، شب به نمایش فکر کند و خودش تصمیم بگیرد».

 

از یک هپروتِ شیرین تا منطق پنهان بی‌منطقی

«فاناز سلوکی»، بازیگر جوان و خلاق، با حضور در نمایش «چرندیات دراماتیک» تجربه‌ای تازه از بازی در جهان پست‌مدرن و ابزورد را پشت‌سر گذاشته؛ که در‌آن‌جهان، منطق فرومی‌ریزد و همه‌چیز در هپروتی سازمان‌یافته جریان می‌یابد. او دراین‌گفت‌وگو، از رویکردش به نقش، فهم زیرمتن‌ها، هماهنگی گروهی و تجربه تعامل با مخاطب می‌گوید. او خودش را این‌گونه معرفی می‌کند: «فاناز سلوکی هستم؛ متولد ۲۰ شهریور ۱۳۷۶ و فارغ‌التحصیل کارشناسی تربیت‌بدنی. فعالیت بازیگری‌ام را با پروژه‌های سینمایی، سریالی و تئاتری ادامه داده‌ام؛ ازجمله: سریال آبان، فیلم ناچاری، شهر دودی، ماه پنهان، فیلم‌های کوتاه درون‌و‌برون و متد و نمایش‌های اسکیزو، موش‌های تئاترشهر و الف غین میم». او بااشاره‌به‌اینکه متن «چرندیات دراماتیک» ساختاری کاملاً پست‌مدرن و غیرخطی دارد، می‌گوید: «همه‌چیز در فضایی هپروتی، بی‌قاعده و پیش‌بینی‌ناپذیر شکل می‌گیرد. تلاش کردم از دل همین بی‌منطقی، یک منطق درونی کشف کنم؛ نظمی پنهان در دل‌ِ آشوب که شخصیت براساس‌آن شکل می‌گیرد». او درباره‌اینکه برای فهم زیرمتن‌ها و معنای دیالوگ‌ها از چه رویکردی استفاده کردید؟ می‌گوید: «برای من کارکردن در فضای فانتزی و کمدی همیشه سخت بوده؛ اما دراین‌نمایش، با همراهی حامد پورمحمد؛ کارگردان خلاق و پارتنر پرانرژی‌ام توانستم به نقش برسم. او با تکرار و تحلیل لحظه‌به‌لحظه؛ هم حس صحنه را منتقل و هم لایه‌های متن را روشن‌تر می‌کرد. دیالوگ‌ها نیمه‌کمدی‌اند؛ اما شبیه شوخی‌های رایج نیستند؛ کمدی، از دلِ بی‌منطقی بیرون می‌آید. من سعی کردم دیالوگ‌های بی‌منطق را کاملاً جدی بگویم؛ همین تضاد، طنز اصلی را می‌سازد. هر جمله انگار از ذهنی پریشان بیرون می‌پرد؛ اما همان پریشانی نیز یک ریتم و ساختارِ پنهان دارد. تلاش کردم صداهای مختلف زیرمتن را بشنوم؛ صداهایی که گاهی باهم درگیر می‌شوند و طنز را شکل می‌دهند». او درباره سبک یا مکتبی که این نمایش از آن تأثیر گرفته می‌گوید: «اثر کاملاً پست‌مدرن است؛ با رگه‌هایی از تئاترِ ابزورد. البته برخلاف ابزورد کلاسیک که جهان تاریک و تلخی می‌سازد، این نمایش، یک فانتزی احمقانه و دوست‌داشتنی خلق می‌کند که همه‌چیز را خنده‌دارتر جلوه می‌دهد؛ جهانی که در آن هیچ قانونی ثابت نمی‌مان». او درباره خلق شخصیتی که ایفا کرده می‌گوید: «این کاراکتر، از منطق دنیای واقعی پیروی نمی‌کرد؛ از منطق مخصوص هپروت ساخته شده بود. باید ابتدا در تخیلم جهان نمایش را واقعی می‌دیدم تا تماشاگر نیز آن‌را بپذیرد». او درباره‌اینکه ریتم درونی نقش را چگونه با ریتم نمایش هماهنگ کرد؟ توضیح می‌دهد: «ریتم نمایش، دائم در‌حال‌جهش است؛ گاهی تند، گاهی کند، گاهی بی‌دلیل. من نیز ریتم بازی را بر موج همین تغییرات گذاشتم. هرقدر متن عجیب‌تر می‌شد، من هم یک پله بیشتر وارد فضای خیالیِ اثر می‌شدم. ریتم این‌کار از منطق نمی‌آید؛ از هپروت جمعی می‌آید!» او دراین‌باره‌که در اجرای زنده چه راهکارهایی برای کنترل انرژی و تمرکز دارد؟ می‌گوید: «چون هرلحظه ممکن است همه‌چیز از مسیر خود خارج شود، تمرکزم را روی لحظه اکنون می‌گذارم. قبل از اجرا نیز چند تمرین تنفسی و رهاسازی انجام می‌دهم تا انرژی و تمرکز در تعادل بماند». او درباره کارگردان این نمایش نیز می‌گوید: «پورمحمد عزیز بسیار خلاق، جزئی‌نگر و جسور است. لحظه‌به‌لحظه کنار ما بود و با راهنمایی‌های دقیقش به شکل‌گیری کاراکترها کمک می‌کرد. جمله‌ای داشت که تبدیل به کلید جهان نمایش شد: همه‌چیز باید در هپروت اتفاق بیفتد؛ از منطق فرار کنید! در جزئیات، آزادی عمل زیادی داشتیم؛ به‌شرط حفظ جهان نمایش و ریتم گروهی». او درباره تعامل با سایر بازیگران در خلق لحظات دراماتیک، می‌گوید: «بازی‌ها نیاز زیادی به هماهنگی داشتند. چون متن عجیب است؛ ما بازیگران بودیم که لحظه را می‌ساختیم. خیلی از لحظات بامزه، محصول برخوردهای لحظه‌ای و انرژی مشترکِ گروه بود. هماهنگی و همدلی بازیگران، ستون اصلی شکل‌گیری صحنه‌ها بود». او درباره شیوه تمرین‌ها درجهتِ هماهنگی گروه نیز می‌گوید: «نمایش برپایه واکنش شکل می‌گیرد؛ و نظم، برای کارگردان اهمیت زیادی داشت. قبل از آغاز تمرین‌ها، تمرین‌های بدن و بیان گروهی زیادی داشتیم. یاد گرفتیم انرژی یکدیگر را بگیریم و به‌هم بدهیم؛ شبیه پاس‌کاری! بسیاری از لحظات دراماتیک و کمدی، حاصل همین برخورد انرژی‌ها بود؛ نه بازیِ فردی». او درباره واکنش مخاطب و اینکه آیا بر بازی او نیز اثر می‌گذارد؟ می‌گوید: «مخاطب دقیقاً همان‌طور واکنش نشان می‌داد که این اثر انتظار داشت: گاه می‌خندید، گاه مکث می‌کرد، گاه متعجب می‌شد. واکنش‌ها انرژی اجرای من را بیشتر می‌کرد؛ اما اجازه نمی‌دادم ریتم بازی‌ام فقط تابع واکنش تماشاگر باشد». وی «چرندیات دراماتیک» را این‌گونه توصیف می‌کند؟ «به‌نظرم؛ این نمایش نشان می‌دهد که تئاتر می‌تواند کاملاً از منطق فرار کند و همچنان تأثیرگذار باشد؛ بازی با ذهن، خیال و بی‌منطقیِ مطلق. چنین آثاری می‌توانند مسیر را برای کارهای تجربی‌تر و هپروتی‌تر در تئاتر باز کنند».

 

ریتم در نمایش به‌مثابه نواختن ویولن‌سل

«میلاد خیرخواه خسروشاهی»؛ بازیگر جوان، از تجربه متفاوت بازی در متنی چندزبانه و پست‌مدرن، شیوه شکل‌گیری شخصیت‌ها و چالش‌های ریتم و تغییر موقعیت‌های سریع سخن می‌گوید. او خود را این‌گونه معرفی می‌کند: «متولد ۳ دی‌ماه ۱۳۷۹ هستم و از سال ۹۸ که وارد دانشگاه هنر و معماری شدم، با‌اینکه رشته تخصصی‌ام ادبیات نمایشی بود؛ اما تمام تمرکزم را بر بازیگری گذاشتم و مسیرم را در همین حوزه ادامه دادم». او درباره نوع نگاهش به «چرندیات دراماتیک» می‌گوید: «متن این‌کار، یک متن چندزبانه است؛ متنی که حالات شاعرانه و گریزهای زبانی در آن پنهان شده و نیازمند دقت و هوشمندی کارگردان است. چندزبانه‌بودن نمایش باعث ایجاد عدم‌وحدتِ موقعیت می‌شود؛ ما مدام در موقعیت‌های مختلف و گاه غیرمنطقی قرار می‌گیریم؛ اما مکان و زمان مشخص است و یکپارچگی درام میان تمام این برخوردهای دراماتیک حفظ می‌شود. این تناقض، جذاب‌ترین چالش نمایش برای ما بود». او درباره‌اینکه برای کشف لایه‌های روان‌شناختی شخصیت از چه رویکردی استفاده کرد؟ می‌گوید: «تکرار؛ تکرار واقعاً معجزه می‌کند. گاهی حامد پورمحمد یک جمله را بارها به من گوشزد می‌کرد تا در تمرینات جا بیفتد؛ اما لحظه‌ای می‌رسید که در فضای تمرین غرق می‌شدم و ناگهان آن -آهان، آینه!- در ذهنم روشن می‌شد. اعتماد در گروه ما نقش مهمی داشت. کارگردان اجازه کشف می‌داد و من شخصیت گورکن را از آدم‌هایی‌که در شهر می‌بینیم، الهام گرفتم؛ پیرمردهایی که با وزنِ زندگی، در خیابان‌ها قدم می‌زنند». او درباره‌اینکه آیا تأثیرگرفتنِ نمایش از جریان‌های تئاتریِ خاص مانند ابزورد یا پست‌مدرن در بازی او نمود یافته؟ می‌گوید: «کاملاً. از روز اول تمرین با مفهوم پست‌مدرن درگیر بودیم. بازی دراین‌سبک دشوار است؛ نه ازنظر فشار؛ بلکه ازجهت شکستن مداوم فضاهایی که ساخته‌ایم و بناکردن قراردادهای جدید. این‌کار، توجه و تمرکز کامل می‌خواهد و باید آماده تغییرات لحظه‌ای بود تا فضاسازی بعدی به‌تدریج در بدن و ذهن بازیگر شکل بگیرد». او درباره‌اینکه برای خلق شخصیت از چه متد یا تکنیک‌های بازیگری استفاده کرد؟ می‌گوید: «معتقدم که ما شخصیت را خلق نمی‌کنیم؛ بلکه بازنماییِ آدم‌هایی هستیم که دیده‌ایم؛ زنده و مرده. هر انسانی، یک خط در ذهن ما باقی می‌گذارد؛ از نوع حرف‌زدن و نگاه‌کردن تا راه‌رفتن. من، این خطوط را از اطرافم جمع؛ و در بدن و ذهنم بازنمایی می‌کنم». او درباره چگونگیِ هماهنگ‌کردنِ ریتم درونی شخصیت با ریتم کلی نمایش می‌گوید: «ریتم نمایش، مثل نواختن یک ویولن‌سل است؛ باید هر نت در زمان مناسب نواخته شود. تارهای این ویولن، ما بازیگران بودیم؛ و کارگردان، صدا را بادقت پخش می‌کرد. سکوت، بخش مهمی از ریتم نمایش است و شناخت نوع سکوت هم چالشی جدی بود. بزرگ‌ترین چالش من، تغییر سریع از شخصیت گورکن به رزروشن بود. صحنه‌ها با فاصله کمتر از یک‌دقیقه عوض می‌شد و باید با تعویض لباس، تنفس و حال درونی‌ام را نیز سریع تغییر می‌دادم. تمرین و تکرار، این گذار را ممکن کرد». او درباره راهکارش برای مدیریت انرژی، تمرکز و ارتباط با مخاطب در اجرای زنده، توضیح می‌دهد: «تنفس، بهترین ابزار مدیریت انرژی برای من است. تمرکز و انضباط از روز اول در گروه وجود داشت و بدون آن، هیچ‌کاری ممکن نبود. مخاطب، خودش راه ارتباط را پیدا می‌کند؛ ما حرفمان را روی صحنه می‌زنیم و آن‌ها ما را در تاریکی می‌یابند». او دراین‌باره‌که کارگردان چه رویکردی در هدایت شخصیت او داشت و تاچه‌اندازه آزادی عمل داشت؟ می‌گوید: «حامد پورمحمد، بازیگر و کارگردانی جسور و باهوش است. هدایت‌های دقیق و بجا و درعین‌حال آزادی عملی که درلحظه به ما می‌داد، راز شکل‌گیریِ حال‌وهوای اثر بود». او تعامل خود با دیگر بازیگران در خلق لحظات دراماتیک را این‌گونه شرح می‌دهد: «همه بازیگران از یک اصل پیروی می‌کردند: درنظرگرفتن یکدیگر! و این یعنی: شنیدن، دیدن و ساختن لحظه درست درکنارهم. همین هماهنگی باعث انتقال درست حس به مخاطب می‌شود». او درباره ویژگی‌های سالن «هما» و تأثیر آن بر بازی خودش، می‌گوید: «سالن هما برایم مثل یک قطعه جدا از زمین است؛ از معماری بیرونی تا طراحی داخلی و فضای پشت‌صحنه. برخورد عوامل سالن هم همیشه محترمانه و حرفه‌ای بوده و فکر می‌کنم بخش زیادی از این نظم و انرژی خوب را مدیون سام درخشانی هستیم. این‌فضا به من آرامش و انرژی کامل برای اجرا می‌دهد». او درباره واکنش و استقبال مخاطبان نیز می‌گوید: «واکنش‌ها واقعاً دلگرم‌کننده است. خوشحالم مخاطبان باجان‌ودل این کمدی را می‌پذیرند. اولویت کارگردان و کل گروه، اجرای کمدیِ درست و بجا و غیرمبتذل بود و خوشحالم مخاطبان، این کیفیت را احساس می‌کنند».

 

 

اولین تجربه جدی در ژانر کمدی

«علیرضا رهام» درباره‌اینکه چه‌چیزی در «چرندیات دراماتیک» توجه او را جلب کرد و باعث شد تا بازی دراین‌نمایش را بپذیرد؟ می‌گوید: «برای من یک تجربه کاملاً متفاوت بود؛ کاری‌که تاکنون مشابهش را انجام نداده بودم و تبدیل به چالشی تازه در بازیگری‌ام شد. این نمایش، اولین تجربه جدی من در ژانر کمدی‌ست. ازطرفی، حضور کنار یک گروه همدل و حرفه‌ای، انگیزه‌ام را برای پذیرفتن نقش دوچندان کرد». او کار با گروه این نمایش و فضای کلی آن‌را این‌گونه توصیف می‌کند؟ «از همان ابتدا فضای گروه بسیارمحترم، دوستانه و بدون حاشیه بود. با برخی از اعضای گروه، سابقه همکاری و رفاقت داشتم. یکی از مهم‌ترین فاکتورهای هر اجرای نمایشی، مفهوم واقعیِ گروه‌بودن است؛ چیزی‌که در چرندیات دراماتیک عمیقاً تجربه می‌کنم». او درباره‌اینکه فکر می‌کند این نمایش چه پیامی برای مخاطب دارد و شخصاً با کدام بخش ارتباط بیشتری برقرار کرده؟ می‌گوید: «مهم‌ترین پیامش، سادگیِ زندگی‌ست. گاه یک اتفاق ساده را آن‌قدر پیچیده می‌بینیم که درگیر معضلات بزرگ‌تر می‌شویم و حتی خودمان را نابود می‌کنیم. این نگاهِ ساده و انسانی به زندگی، چیزی بود که بیشترین ارتباط را با آن برقرار کردم». او درباره نقش خود دراین‌نمایش، می‌گوید: «نقش شیطان یا لوسیفر را بازی می‌کنم؛ کاراکتری که از متن جان میلتون جدا شده؛ و در فضایی کمدی در اثر حضور دارد. او دانای کل است و به تمام ماجرا واقف. با کمک کارگردان، ابتدا به درک درستی از کاراکتر رسیدم؛ شخصیتی که هم شوخ‌طبعی دارد و هم عصبانیت‌هایی که خنده‌ساز است. لحن و زبان بدن او چندین‌بار طراحی و اصلاح شد تا درنهایت به کمدیِ موردنیاز برسیم». او بااشاره‌به‌اینکه «این، اولین تجربه من در کمدی بود» می‌گوید: «ازاین‌رو، چالش‌برانگیزتر از حد تصور شد. طراحی لحن و صدایی که روی آن توافق داشتیم و البته انرژی بالایی که این شخصیت درطول اجرا نیاز دارد، از مهم‌ترین سختی‌های کار بود». او درباره‌اینکه آیا برداشتش از شخصیت درطول تمرین‌ها تغییر کرد؟ می‌گوید: «قطعاً. مواجهه با متنی مانند چرندیات، کار ساده‌ای نیست؛ اما جلسات مداوم گفت‌وگو با کارگردان و اعضای گروه باعث شد به فهم مشترک و هارمونی ذهنیِ درستی برای اجرای نقش‌ها برسیم و کاراکتر را عمیق‌تر درک کنم». او سخت‌ترین صحنه‌ای که با آن روبه‌رو شد را «صحنه‌ای که باید در جدی‌ترین و جنون‌آمیزترین حالت ممکن، باعث خنده مخاطب می‌شد» می‌داند و می‌گوید: «برایم چالش بزرگی بود. امیدوارم توانسته باشم از پسش بربیایم». او درباره همکاری با کارگردان این نمایش نیز می‌گوید: «همکاری با پورمحمد برایم لذت‌بخش و جذاب بود. او فضایی امن در تمرین و اجرا ایجاد می‌کند و گروه را مثل یک خانواده کنار هم نگه می‌دارد. مهم‌ترین نکته‌ای که از او یاد گرفتم، شجاعت در ریسک‌کردن و عبور از چارچوب‌های ذهنی بود؛ که مانع بروز بخشی از خلاقیتم شده بودند»؛ و درباره رابطه‌اش با سایر بازیگران نیز می‌گوید: «ما گروهی هستیم که از دیدن هم و اجرا‌رفتن کنار یکدیگر لذت می‌بریم. همین‌امر، نشانه موفقیت یک گروه است؛ بدون حاشیه، محترم و همدل و درعین‌حال سرشار از شوخی و انرژی مثبت. خوشحالم که عضوی از این جمع هستم». او درباره فضای تمرین و کار گروهی و تأثیرش بر روند خلق نمایش، توضیح می‌دهد: «مهم‌ترین ویژگی، ایده‌پذیریِ اعضا و تعامل سازنده بین همه بود. اینکه چه‌کسی ایده می‌داد، مهم نبود؛ مهم این‌بودکه آیا آن ایده به بهترشدن کارمان کمک می‌کند یا نه؟ این روحیه حرفه‌ای را کمتر در گروه‌های دیگر دیده بودم». او درپاسخ‌به‌اینکه از نگاه او، «چرندیات دراماتیک» چه تفاوتی با سایر آثاری دارد که تاکنون در آن‌ها بازی کرده؟ می‌‌گوید: «این اثر، به ساده‌ترین شکل ممکن، تئاتری را به مخاطب نشان می‌دهد که نمونه‌اش را کمتر می‌توان دید. بدون تکیه‌بر شوخی‌های اروتیک یا مبتذل، سعی دارد کمدی درست ارائه دهد و جسارت شوخی‌کردن با خودش و حتی با تئاتر را هم دارد. این ویژگی، آن‌را نسبت به کارهای دیگر من منحصربه‌فرد می‌کند».

 

تلاش برای قرارگرفتن در چارچوبِ یک کمدی سالم

«علی روزبه» متولد ۱۳۷۲ و فارغ‌التحصیل کارشناسی رشته نمایش بازیگری (ورودی ۹۲) است و بازی در فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» به‌کارگردانی محمدحسین مهدویان و نقش‌آفرینی در نمایش‌های مختلف نظیرِ «دموکراسی با طعم همبرگر» به‌کارگردانی حامد شفیع‌خواه را در رزومه هنری خود دارد. او درباره‌اینکه متن «چرندیات دراماتیک» ازنظر ساختار دراماتیک چه ویژگی‌هایی دارد؟ می‌گوید: «ابتدا که با متن روبه‌رو شدم، با کارگردان و نویسنده متن، صحبت‌هایی داشتم تا مفهوم دقیق اثر را درک کنم. آن‌ها به‌نوعی پل ارتباطی بین من به‌عنوان بازیگر و فهم اتفاقاتِ متن بودند. داستان، با حضور دو شخصیت (مأمور ۱ و مأمور ۲) آغاز می‌شود که هر‌یک با هدف مشخصی وارد این دنیا و طیِ داستان، با کشفیاتی مواجه می‌شوند که به اعمال و تصمیمات بعدیِ آن‌ها شکل می‌دهد». وی درباره‌اینکه چه رویکردی برای فهم لایه‌های معناییِ‌ این متن داشت؟ می‌گوید: «درابتدا دیالوگ‌ها ساده و روان به‌نظر می‌رسند و انگار هیچ لایه پنهانی ندارند؛ اما وقتی تکه‌های پازل را کنار هم قرار می‌دهیم، تازه مفهوم کلی و لایه‌های زیرین متن مشخص می‌شود؛ پس لازم است مراقب باشیم این تکه‌های پازل درست کنار هم چیده شوند تا پیام واقعیِ آن منتقل شود». وی درباره‌اینکه آیا «چرندیات دراماتیک» از سبک یا مکتب خاصی در تئاتر تأثیر گرفته است؟ می‌گوید: «این اثر می‌کوشد در چارچوبِ یک کمدی سالم و درست قرار بگیرد و به‌نظرم دراین‌‌راه موفق بوده. امیدوارم نظر مخاطبان نیز همین باشد». او درباره‌اینکه برای خلق شخصیت خود از چه تکنیک‌های بازیگری استفاده کرده؟ می‌گوید: «تا‌پیش‌ازاین، تجربه بازی در نمایشی کمدی را نداشتم؛ بنابراین، ساختن این شخصیت برای من چالشی بزرگ بود. باید فضایی ایجاد می‌کردم و در دل آن فضا، اقداماتی را انجام می‌دادم که حس کمدی و طبیعی‌بودنِ نقش حفظ شود». او درپاسخ‌به‌اینکه چگونه ریتم درونی نقش را با ریتم کلی نمایش هماهنگ کرده؟ می‌گوید: «ریتم کاراکتر مأمور ۲ به‌نظرم از مؤثرترین عناصر در شکل‌گیری ریتم کلیِ نمایش است. رنگ و حرارت ریتمِ این شخصیت، باعث تند‌شدن جریان می‌شود و در کنار ریتمِ آرام و متعادلِ مأمور ۱، یک هماهنگی درست و طبیعی شکل می‌گیرد». او درباره‌اینکه در اجرای زنده، چه راهکارهایی برای کنترل انرژی و تمرکز به‌کار می‌برد؟ می‌گوید: «برای اجرای موفق یک نمایش، آمادگی جسمی، ذهنی و درونی لازم است. این آمادگی‌ها باید مرور و تمرین شوند تا کیفیت حضور روی صحنه حفظ شود. قبل از هر اجرا، تمرینات جسمی و ذهنی انجام می‌دهم تا انرژی و تمرکز دربهترین‌حالت قرار گیرد». او در‌این‌باره‌که کارگردان چه‌نوع هدایت یا رویکردی در شکل‌گیری شخصیت داشت و تاچه‌حد آزادی عمل داشته؟ نیز می‌گوید: «پورمحمد با تجربه‌ای طولانی در تئاتر، بازیگر را خوب درک می‌کند و می‌داند چگونه هدایتش کند. به من آزادی عمل داد؛ البته در چهارچوب فکری و جهان اثر؛ و این، باعث شد بتوانم شخصیت را با شیوه خودم پیدا کنم و راحت‌تر در قالب نقش قرار بگیرم». او درباره تعاملش با بازیگران در صحنه برای خلق لحظات دراماتیک اثر، می‌گوید: «دراین‌نمایش تمام شخصیت‌ها مانند مهره‌های دومینو به‌هم‌ متصل هستند. اگر یکی از مهره‌ها کمی از ریتم دور شود، روند درام قطع می‌شود و لحظات کلیدی شکل نمی‌گیرند». او درباره جلسات تمرین نیز می‌گوید: «تمرینات بدنی و تمرینات صدا انجام شد تا هماهنگی بین بازیگران حفظ شود و اجرا روان و یکدست باشد». او درباره واکنش مخاطب به لحظات کلیدیِ کار، می‌گوید: «خوشبختانه تابه‌امروز مخاطبان از نمایش رضایت داشته‌اند و این انرژیِ مثبت باعث می‌شود ما با انگیزه و تمرکز بیشتری روی صحنه حاضر شویم».

سهیلا انصاری

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه