کد خبر:
292545
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ دوشنبه ۷ آذر -
07:06
هیچیسم و پوچیسم در شعر امروز
هنر و هنرمند همواره بهعنوان حلقه اتصال میان جامعه و فرهنگ یک ملت مطرح بودهاند؛ بهویژه در جوامع درحالتوسعه که هنوز ازنظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی حلقههای مفقوده بسیاری را برای استحکام و ثبات زنجیره پیشرفت و معرفی هویت خود به جهان احساس میکنند. هنرمند مستقل برپایه تعریف اصیل هنر که درونمایهای جهانی دارد و با درک صحیح و بیغرضانه از شرایط جامعه میتواند نقشی اساسی را در انعکاس روحیات، خواستهها و توانمندیهای مردم خود ایفا کند. برای اینمهم پیشازهرچیز تعهد اخلاقی یک هنرمند به خویشتنِ خویش و درک اصالت حقیقی انسان اهمیت دارد؛ ادراک اینمسئله که هنر در ذات خود، رسالتی هستیشمول را دربردارد و هنرمند بهعنوان دارنده و ارائهدهنده این ودیعه تاریخی و انسانی، مسئولِ چگونگی انتقال پیامها از درونیترین لایههای اجتماع به دنیای بیرون است. بیشک هنر یکی از مهمترین و مطمئنترین راهکارها برای رهایی بشر از اسارت سکوت و فریاد ناگفتههاییست که در قالب بیان ظریف، دقیق و در سایه آزادی هنر یا هنری آزاد تجلی مییابد. روشن است که در هر جامعهای براساس شرایط خاص و پیشینه تاریخی و فرهنگی اقوام ساکن در آن گرایش به یکی از مقولات در حوزه هنر بیشتر موردتوجه بوده است. در کشور ما نیز از دیرباز ادبیات و بهخصوص شعر جایگاه ویژهای را در میان مردم و حتی سردمداران حکومتها داشته است. از اهمیت سرودن اشعار درباری و دریافت صله گرفته تا زمزمه تکبیتهای کنایهآمیز از اشعار بزرگان در کوچه و بازار، همهوهمه نشاندهنده اهمیت، کاربرد و شأن خاص شعر در نزد ایرانیان است. درعینحال کماکان وجود اندیشمندان و شاعران بیبدیلی همچون فردوسی، سعدی، حافظ و مولانا که بر قلههای رفیع و منیع کلام و عرفان ایستادهاند، از افتخارات ملی و تاریخی ما محسوب میشود؛ بزرگانی که هنوز که هنوز است برای بیان شرایط اجتماعی و بسیاری از سکوتها و ناگفتهها در عصر حاضر به کلام آنان استناد میکنیم؛ گویی حافظ و مولانا بیش از شاعران امروز بسیاری از نانوشتههای اینزمان حس میکردند؛ امریکه شاید ریشه در توجه آنان به حقیقت انسان و جوهره هنر در پرتو اصالت ذات الهی دارد. چهبسا بهنظر میرسد که الزاماً استفاده از واژگان رایج امروزی، شعارهای کوبنده سیاسی و اجتماعی و داعیه دفاع از انسان و مذمت فقر و جنگ و شوربختی نوع بشر و ارائه قالبهای مدرن تنها نیاز و تنها شرط لازم برای بیان دلنشین حقیقت و همسویی با مردم دردکشیده امروز نباشد. هرچند بر هیچکس پوشیده نیست وجود شاعرانی که از دل این عصر برخاسته باشند و با تعهد نگاه، احساس و قلم خود، شرایط موجود در دنیای مدرن امروز را با همه معضلات و مسائل مخصوص به ایندوره از نزدیک دریابند و نیازهای بشر امروز و کنشهای جامعه در قبال او را لمس کنند، امری ضروریست. شاعرانی هنرمند که بتوانند با نگاه جهانشمول مرزهای موجود را درهم نوردیده و در تعاملی فرهنگی، رابطی میان جامعه خود و جوامع دیگر باشند. هنرمندانی که با شعر خود دریچههایی را بهسوی رهایی، درک عمیق زیبایی، اندیشه بکر زندگی و همزیستی انسانی در زمین خسته از تکرار بگشایند. اینکه ما هنوزهم بهواسطه پیشینیان خود در دنیا مطرح میشویم و گفته میشود آنچنانکه شایسته و بایسته است در ادبیات جهانی امروز شناخته نشدهایم، درصورت صحت چنین وضعیتی جای تأسف و تأمل دارد؛ چراکه ما با چنان پیشینه ادبی و تاریخی نباید امروز دچار رکود و سکوتی دردآور باشیم؛ درحالیکه بسیاری از کشورها باسرعت از ما پیشی گرفته و اندیشههای جهانی نویسندگانشان را به دنیای هنر امروز عرضه میکنند. باید پذیرفت که شعر بهعنوان بازتاب و آینه تمامنمای احوال جامعهایست که شاعر در آن زندگی میکند؛ حتی اگر اندکتوجهی ازسوی او به اجتماع شده و اساساً اشعار او کمتر بار اجتماعی بههمراه داشته باشد، میتوان این تأثیر را در مسائل روانشناختی و روحی او دریافت. برای نمونه؛ کیفیت شعر عاشقانه در جامعهای که درگیر جنگ و انقلاب و خونریزیست طبیعتاً با سرودن شعر عاشقانه در جامعهای که آرامش و آسایش و رفاه بر آن حکمفرماست، بسیارمتفاوت است؛ زیرا تضادهای اجتماعی عاملی غیرقابلانکار در تفاوت نگرش و نوع نگاه آدمی به زندگی هستند؛ بهبیانی جانمایه هستی از ارتباط انسانی شاعر با محیط اجتماعی، معناپذیر میشود؛ بهویژه در سرزمینی چون ایران که همواره شعر در آن بهعنوان یکی از مهمترین روشهای مفاهمه جایگاه خود را ثبت کرده است. هرچند ادبیات و شعر در پرتو مقام شامخ تاریخی و ارزشهای درونی خود هدفی رسانهای برای تبلیغ معرفی و توضیحدادن چیزی نیست؛ اما باتوجهبه ظرفیتهای بالای کلامی و قابلیتهای درونیاش همواره بیشترین تأثیر را بر روح افراد گذارده و بیشترین سهم را در بازخورد و آموزش مفاهیم در بستری آرام به جامعه خود دارد. برهمیناساس است که اثرگذاری یک ترانه یا سرود ملی نیز تاحدزیادی به تأثیر کلام و ارتباط مردم با مفاهیم مطرحشده در آن ارتباط دارد. هرچند دیده میشود که دراینروزها بهواسطه کمحوصلگی و شتابزدگی افراد برای انتقال پیامها، صرف بر زبان آوردن جملاتی که گاه میتوان آنها را زیر هم نوشت، کفایت میکند که شما را شاعری هنرمند بنامند؛ صدالبته که در اینجا مقصود ما از شعر، کلامی چنان اصیل و خیالانگیز است که حتی روزمرهگیهای زندگی و شرایط جامعه مدرن در عصر ما نیز نمیتواند اصل خلاقیت و حقیقت هنری آنرا تحتالشعاع قرار دهد و برخلاف آنچه که امروزه بسیار گفته و شنیده میشود، شعر به مفهوم حقیقی خود نهتنها بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف عصر مدرنیته قرار نمیگیرد بلکه میتواند با تعامل منطقی و سازنده منجی هنر از غرقشدن در ورطه سنتزدایی و حامی آن در پرواز بهسوی آینده و گریز از واپسگرایی باشد. حال این پرسش مطرح است که بادرنظرگرفتن چنین جایگاه بلندمرتبهای برای هنر واقعی و شعر حقیقی آیا کار برای هنرمند سخت نمیشود و آیا میتوان بسیاری از نمونه کاهسرودههای این روزگار سرزمینمان را کوه سترگ شعر امروز بهشمار آورد؟ پاسخ ایناستکه بله قطعاً سخت خواهد شد و سختگیرانهتر اینکه بسیاری از آثار تولیدی را نمیتوان بهعنوان پیشینه شعر فارسی برای آینده متصور بود. انبوه انتشار کتب شعر و تولید بیمقیاس اشعاری که غالباً فاقد جنبههای زیباییشناختی، اصالت کلام و معنایی تأثیرگذار هستند را شاید در دنیای سردرگم امروز با تعابیری همچون نوآورانه، پستمدرن و خلاق بتوان توجیه کرد؛ دستنوشتههایی که در پارهایازاوقات با ناهمگونی و هرجومرجگرایی در فرم و محتوا و اندکی نوآوری بیپایه، به تلنگری تصنعی بر لایههای سطحی روح مخاطب (شنونده) بسنده میکنند؛ اما قطعاً نمیتوان چنین آثاری را سرمایهگذاری برای ادبیات فارسی در فردا و فرداها بهحساب آورد. طبیعیست که درچنینشرایطی نیز نمیتوان انتظار گسترش شعر و ادب ایران را در خارج از مرزهای کشور داشت و حتی در این آشفتهبازار، باید منتظر بود که گاه آثار موردقبول نیز نادیده گرفته شوند. در اینکه شعر امروز بهویژه شعر جوان ما روندی روبهافول و حرکتی در مسیر لغزش و انحطاط را تجربه میکند یا سرمشقهای فصل جدیدی از شعر ایرانی درحال رقمخوردن است، نمیتوان بهسادگی اظهارنظر کرد؛ اما آنچه ضروری بهنظرمیرسد بررسی روانشناختی کمبودها و فروخوردگیهای درونی و سرکوبهای اجتماعی خیل بیشماری از افراد است که خود را شاعر معرفی کرده و در بسیاریازموارد، خود نیز این فریب را باور کردهاند. افرادیکه گاه نهتنها با خود بیگانهاند بلکه حداقلیترین اطلاعات را از مفهوم شعر و ادبیات دارند. چهبسا اگر بسیاری از آنان متوجه مسئولیت خطیر شاعری باشند دیگر دست به قلم نمیبردند. البته در اینکه شعر پژواک روح و بیان لطیف دردها و شادیها، اشکها و لبخندهاست نیز شکی نداریم و حق بازی با واژهها و نوازش کلمات را حتی برای التیام دردهای درونی و راز و نیازی با خود و محبوب خود در خلوت شبهای تنهایی، هیچکس نمیتواند و نباید از دیگری دریغ کند و در این وادی جوانان مستعد و باآتیه بسیاری نیز احتیاج به پشتیبانی و حمایت دارند؛ اما نکته تأملبرانگیز اینکه حتی اگر اینافراد بهسادگی عنوان شاعر را بر خود میگذارند، کارشناسان و ادیبان بر چنین باوری صحه نگذاشته و بهصرف روابط دوستانه و اداهای روشنفکرانه جایگاه شعر پارسی را تا چیدن چند کلمه امروزی برای بیان مفاهیم سیاسی و اجتماعی تقلیل ندهند. هرچند ریشه این خودباوریهای کاذب چه درخصوص منتقدین و چه شاعران که نتیجه نارساییهای عمیق فرهنگیست را میتوان در شرایط اجتماعی پیچیده ایران جستجو کرد. تنزل سطح پذیرش و تقاضای مردم و ظهور سطحینگری در تمامی لایههای جامعه را میتوان در بسیاری از پدیدههای امروز بهعینه دید و ازآنجاکه تغییر حواس هنری هر جامعهای با تغییر در مدل رفتاری و کارکرد مفاهیم اصلی اجتماعی و کاربست اخلاقیات و اندیشه فردی و گروهی، پیوندی تنگاتنگ و درونی دارد، شاید وجود ناشاعران بسیار و گرایش بیپایهواساس جوانان به سرودن شعر را نیز بتوان در زمره اینمسائل اجتماعی به بحثی دوسویه نشست. مورد دیگر، تحولات سیاسی صدسالهاخیر و جریان بیثبات و پرفرازونشیب سیاسی ایران است که مجال تفکر و تثبیت ساختار فرهنگی و عقیدتی اجتماع را تاحدودی از جامعه ایران که (نویسنده، شاعر و خواننده و مخاطب را دربرمیگیرد) گرفته است. ازسویدیگر شرایط بحرانی اقتصادی، جنگ و پسلرزههای ناشیازآن، بههمراه آثار تحریمهای اقتصادی بینالمللی و بار کمرشکن گذران زندگی در کنار سیستم ناکارآمد آموزش عالی میتوانند به عواملی تبدیل شوند که توان بهتر اندیشیدن و تفکر درزمینه مسائل عمیق را از ما دریغ کنند تا بیشازهرچیز به افرادی تبدیل شویم که نسبت به حوادث و اتفاقات مختلف به یک هیاهوی اینترنتی و موجسواری در شبکههای مجازی اکتفا میکنند و عمر دغدغهمندیمان از یک پست اینستاگرامی تا استوری بعدیست. حال در این بزنگاه تاریخی شاید جوانان بیش از دیگر اقشار جامعه در مسیر آماج بلا و توفان نابسامانی قرار گرفتهاند و همه اینعوامل دستبهدستهم دادند تا جوان پریشان، کمدرآمد و خسته از موانع بسیار، راه برونرفت از عقدههای فروخورده خود را عاجزانه جستجو کند؛ و چه چیز بهتر از شعر بیمار و سهلانگاشتهشده امروز میتواند سیل جوانان عاشقپیشه و شهرتطلب را بهخود جذب کند. شعری که با ظهور نیما و شعر نو دیگر از زمره کاری تخصصی که پشتوانه مطالعاتی بسیار درزمینه ادب گذشته و تسلط بر گویش پارسی را میطلبید خارج شده و حالا هرکس میتواند دل به دریا زده و بهزعمخود شعر بگوید؛ عاملی که در جای خود موجب دلسردی و دلزدگی صاحبان اندیشه از شعر امروز نیز هست. شاید اگر بسیاری از شاعران امروز پیش از نیما بهدنیا میآمدند، هرگز دنبال شعر و حرفه سخت و تخصصی شاعری نمیرفتند! هرچند نیاز به توضیح ندارد که ظهور شعر نو تحولی عظیم در نظم پارسیست و مرحلهای تاریخی در ادبیات ما بهشمار میآید؛ رخدادی که معرفی بزرگان کمنظیری همچون اخوان، شاملو و فروغ، فریدون مشیری و نامهای بسیار پس از آنها از برکات و نتایج برجسته آن محسوب میشود؛ اما شاید شرایط دنیای شتابزده امروز و شاید هم بیتوجهی و عدمدرک صحیح و احساس تعهد در نزد شاعران پس از آنها و هجوم و گرایش بیامان افراد به شعر نو، سپید و ... موجب شده که حقیقت و جوهره این هنر بلندمرتبه به بوته فراموشی سپرده شود و شاعرنمایانی آشنا با کلمات با توجیهاتی نظیرِ مدرنیسم، پستمدرنیسم، هیچیسم، پوچیسم و ...! مفاهیمی مبتذل، دمدستی و بیمغز را وارد اینحوزه کرده و انحطاطی افسوسبرانگیز را برای شعر امروز پارسی رقم زنند. باید پذیرفت که صرف همآوایی با مسائل روز اجتماعی و سیاسی شاید بهبیانی شما را به توده مردم نزدیک کرده و افتخار دهانپرکن هنرمند دغدغهمند و آگاه از مسائل روز را نصیب شما گرداند؛ اما هرگز شما را به یک شاعر قابلاعتنا در دنیای پرپیچوخم ادبیات پارسی تبدیل نخواهد کرد. فقدانی که شاید برای بسیاری از اینافراد اهمیت چندانی هم نداشته باشد؛ اما درهرحال آگاهانه ندیدن واقعیت با عادت به ندیدن تفاوت بسیار دارد. اینکه شعر باید چیزی بیش از مانیفستی برای یکبار قرائت باشد و دیگر هیچ، واقعیتیست که ربطی به فرم اثر و ایدئولوژی صاحب اثر ندارد؛ میتوان نو سرود با وزنی از بیوزنی حقیقت، مدرن اندیشید با ایمان به گذشته نیکیها و پستمدرن شاعر شد؛ اما حقیقت را از یاد نبرد؛ نه چون امروز که در خیل عظیم شاعران باید برای غربت شعر گریه کرد. شاید توجه دقیقتر، بررسی متعهدانه و بهیاد آوردن تاریخ ارزشمند ادبیات خود و همچنین تحلیل، تفسیر و مطالعه عمیق آثار بزرگان معاصر که توجه به آثار آنان نهتنها کماهمیت نبوده بلکه شاید در عصر حاضر بیش از تحلیل آثار گذشتگان بتواند راهگشا باشد، ضروریست. از یاد نبریم که ما هرگاه توانستیم ادبیات بیمار خود را از درون مداوا کرده و با حفظ ارزشهای هنری آینه جهان امروز و پیرامون خود باشیم، آنگاه خواهیم توانست در تعاملی جهانی، شاهد عرضه و استقبال از آثار شاعران و نویسندگان خود در سراسر دنیا باشیم.
سروناز بهبهانی