آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
سینما پارادیزو؛ شرح احوال همه عاشقان و دیوانگان سینما
کد خبر: 292681 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ دوشنبه ۵ دي - 07:01

سینما پارادیزو؛ شرح احوال همه عاشقان و دیوانگان سینما

فیلم سینمایی «سینما پارادیزو» به‌کارگردانی جوزپه تورناتوره؛ در سال 1988 تولید و برنده جوایز اول فستیوال کن، اسکار بهترین فیلم خارجی سال و بافتای انگلیس شد. «سینما پارادیزو» شرح احوال همه عاشقان و دیوانگان سینماست؛ از آلفردوی پیر گرفته تا تماشاگرانی که احساسات بی‌شائبه نشان می‌دهند و در‌حال‌دیدن فیلم‌ها بدون خجالت از ته دل اشک می‌ریزند و بی‌ملاحظه شادی می‌کنند و گاهی واقعاً می‌ترسند.  تورناتوره این‌بار خاطرات را زنده می‌کند و کمی به حس نوستالژیک می‌پردازد؛ هرچندکه سینما تماماً سرشار از این حس است و بدون آن معنا ندارد. فیلم‌های مختلفی هرچند گاهی به مرور تاریخ سینما پرداخته‌اند ازجمله «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» ساخته محسن مخملباف که ادای دینی‌ست به سینما، از زاویه دید خود قابل‌تأمل و به‌نوعی مروری‌ست بر تاریخچه آن در ایران؛ که البته  تأثیر شگرف سینما در آن به‌این‌صورت  عنوان می‌شود که یکی از شخصیت‌ها می‌گوید‌: «سینما‌توگراف آدم تربیت می‌کند»؛ و این همان کاری‌ست که درواقع آلفردوی تربیت‌شده در مکتب سینما درمورد سالواتوره انجام می‌دهد. تورناتوره با «سینما پارادیزو» دفتر ایام را ورق می‌زند و پدیده سانسور را با لایه‌ای از طنز می‌آمیزد تا خنده‌های تماشاگر فیلم او، آن‌را نقد کند. وجود این سینما در‌این‌دهکده قدیمی و دوست‌داشتنی، قصه رنج‌های یک آپاراتچی را بیان می‌کند و او کسی نیست جز عمو‌آلفردوی پیر که خوشبخت است از اینکه باعث خوشحالی مردم شود و اینکه آن‌ها بدبختی‌هایشان را فراموش کنند. او علی‌رغم سختی، کارش را  ادامه می‌دهد؛ و دراین‌راه حتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و از کسی هم بدین لحاظ طلبکار نیست. «سینما پارادیزو» حکایت همه کسانی‌ست که  درطول‌تاریخ در سالن‌های تاریک اشک ریختند، یکدل شدند، شادی کردند و بهترین لحظات عمرشان را گذراندند. سکانس‌های مربوط به این ‌لحظات در‌این‌فیلم واقعاً به‌یادماندنی‌ست. صحنه آتش‌گرفتن آپارات‌خانه و سینما از صحنه‌هایی‌ست که جگر اهل سینما را می‌سوزاند و تماشاگر در دل آرزو می‌کند کاش می‌توانست برخیزد و آتش را خاموش کند و پوستر بازیگران موردعلاقه‌اش را از سوختن نجات دهد؛ اما انگار محکوم است بنشیند و نابودی همه خاطراتش را نظاره کند. این سکانس به‌طور غریبی یادآور سوختن سینما آزادی تهران است که خاطره‌انگیزترین فیلم‌ها را مردم در آن دیدند. مردم دهکده هم فضای بسته دوران حاکمیت کلیسا را تجربه می‌کنند و هم فضای نسبتاً باز بعد از آن‌دوران را. از‌این‌نظر، «سینما پارادیزو» انعکاس‌دهنده فضای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی آن‌دوران نیز هست که دوران حاکمیت استبداد کلیساست. سکانس تدبیر آلفردو در استفاده از دیوار ساختمان روبه‌رویی به‌عنوان پرده سینما وقتی سالن گنجایش آن‌تعداد جمعیت را نداشت، از صحنه‌های زیبای فیلم و ایده منحصربه‌فردی‌ست. موسیقی زیبای «انیو موریکونه» نیز مکمل فیلم بوده و با صحنه‌ها تناسب دارد. تم «تنهایی» از مواردی‌ست که در فیلم مطرح شده است. سالواتوره به‌اصرار و پافشاری آلفردو روستا را ترک می‌کند تا پیشرفت کند و به‌نوعی عشق را از کف می‌دهد و تنها می‌شود. اواخر فیلم می‌بینیم مادر آلفردو به همین بحث می‌پردازد و می‌گوید: «وفاداری  آدم را تنها می‌کند». ماریا؛ مادر سالواتوره و خود سالواتوره هر‌دو مصداق این قصه هستند. ‌آلفردو هم به مسئله تنهایی اشاره می‌کند. بازی تحسین‌برانگیز «فیلیپ نواره» در نقش ‌آلفردو چیزی کم ندارد؛ او نقش خود را باور کرده و بدین‌جهت برای مخاطب نیز باورپذیر شده؛ و بار اصلی ماجرا را بدوش می‌کشد. حتی وقتی می‌میرد، حضور معنوی‌اش احساس می‌شود. طراحی دکور میدان جلوی سینما که قرار است تماشاگر را به 40سال‌قبل ببرد، بسیار با‌مهارت انجام شده و نقش ویژه‌ای در بازسازی آن‌دوران دارد. این اثر، داستان اراده قوی یک پسربچه هم هست که هیچ مانعی؛ از تنبیه‌های مادر تا توهین‌های آلفردو نتوانست اراده‌اش را سست کند؛ تا‌بدان‌جا‌که با سماجت خود تبدیل به یک کارگردان بزرگ می‌شود. سکانس تقلب که با شکسته‌شدن غرور آلفردو برابر سالواتوره کوچک و باج‌دادن به او همراه بود، از قسمت‌های هیجان‌انگیز بود؛ آلفردو بالاخره پذیرفت اگر آپارات‌خانه قلمرو اوست، اینجا دیگر جولانگاه و زمان‌برتری این پسرک کوچک است و باید به آن تن دهد. خنده‌های دزدانه سالواتوره دراین‌صحنه لذت پیروزی او را بعد از حوصله زیادی که به‌خرج داده برملا می‌کند که ابتدا با دستور و بعد با پرخاش و نهایتاً با التماس پیرمرد همراه است! پسرک احساس وجود و هویت می‌کند و فرصت عرض‌اندام و اثبات توانایی‌هایش را می‌یابد. آلفردو در جایی می‌گوید: «امید، منشأ جاودانگی‌ست!» درواقع، چون این سینماست که لحظات را جاودانه می‌کند، پس امید هم می‌آفریند. «سینما پارادیزو» از چندین جهت با «مالنا»؛ دیگر فیلم تورناتوره تطبیق دارد؛ از فرم گرفته تا مفهوم. لوکیشن در هر‌دو فیلم به‌دلیل ایجاد فضای دهه‌های قبل تقریباً مشابه و ترسیم‌کننده ایتالیای آن‌زمان است. طرز کاربرد دوربین، گرفتن نماها از زوایای متفاوت و جدیدی که در فیلم‌های دیگر کمتر به‌چشم می‌خورد و ازجهت مفهوم نیز به‌وجودآوردن فضای حاکم بر ایتالیا و اروپای آن‌زمان و جنگ و استبداد و محرومیت و عوارضی که از این سه فاکتور به‌وجود می‌آید را می‌شود برشمرد. هر‌دو فیلم نقد فاشیسم و جنگ‌افروزی‌ست و نشان می‌دهد که بلاهای جنگ به‌طور غیرمستقیم چه بر سر جوامع می‌آورد. درحقیقت، استبداد از حکومت‌ها به مردم سرایت می‌کند و نهایتاً عقده‌ها بر سر کودکان خالی می‌شود. صحنه‌های مربوط به کتک‌کاری کودکان در این دو فیلم کم نیست و تقریباً به‌عنوان موتیف هر‌دو فیلم درآمده است. حضور آن شخصیت دیوانه که خود را صاحب میدان می‌داند، بسیارجالب‌توجه است. در سکانسی که آلفردو تصویر را بر روی دیوار مقابل می‌اندازد و مردم در بیرون سینما مشغول تماشای فیلم می‌شوند، کشیش تصمیم می‌گیرد از آب کره بگیرد و دستور می‌دهد از آن‌ها پول بلیت گرفته شود و البته با لطف خود، قیمت را نیم‌بها حساب می‌کند! بعد از اعتراض مردم، فرد دیوانه که شاهد صحنه بوده، برمی‌خیزد و میدان را ازآن‌خود اعلام می‌کند. او را می‌توان نماد مستبدینی دانست که همه‌چیز را برای خود می‌خواهند. سالواتوره از همان ابتدای کودکی نبوغ خود را نشان می‌دهد و آلفردو را به حیرت وامی‌دارد؛ نظیر صحنه‌ای که خود را به مریضی زد تا سوار دوچرخه شود یا آموختن سریع فنون کار با آپارات یا ایده نمایش فیلم در دو سالن یا صحنه فریب کشیش! سینما پارادیزو  فرومی‌ریزد و هم‌زمان با آن قلب همه دوستدارانش ... . سخن آلفردو هم جای تأمل دارد: «هر آتشی خاکستر می‌شه؛ حتی عمیق‌ترین عشق‌ها هم دیر یا زود به آخر می‌رسن!» عشق لیلی و مجنون‌وار النا و سالواتوره درحقیقت جاودانه می‌شود؛ چراکه با وصل، عشق از بین می‌رود. هرچند به‌نظر می‌رسد همچنان‌که دیگر چنین عشق‌هایی کمتر به‌چشم می‌خورد، دیوانگانی ‌چنین عاشق سینما نیز کمتر یافت می‌شوند. شاید این‌هم از  مظاهر گسترش مدرنیسم و جانشینی تبلیغات و پروپاگاندیسمی باشد که محصول دوران جدید و هجوم تلویزیون و ماهواره است. سالواتوره که در میان‌سالی (با بازی ژاک پرن) بسر می‌برد در حسرت عشقی ناکام و یا شاید کامیاب به «النا» و «سینما» می‌ماند. النا جایی می‌گوید: «اگه زندگی با منو انتخاب می‌کردی هرگز نمی‌تونستی فیلم‌هایی رو که ساختی، بسازی»؛ درآن‌صورت نیز دچار نوعی ناکامی می‌شد. این پارادوکس «کامیابی و ناکامی» را تورناتوره به‌نحو تأثیرگذاری ارائه کرده است. «سینما پارادیزو» باوجودی‌که اشک و خنده خیلی‌ها را درآورد؛ اما به‌هیچ‌وجه فیلمی سطحی نیست و این، مزیت بزرگ فیلم است. فیلم تورناتوره به صمیمیت و سادگی همان مردی‌ست که وقتی وارد سالن نمایش شد، با صدای بلند به همه سلام کرد و با اعتراض تماشاگران مواجه شد! شوخی‌های ‌آلفردو بامعنی و دل‌نشین است؛ نظیر صحنه‌ای که درتلاش برای منصرف‌کردن سالواتوره از ورود به سینما و سختی کار فقط نیمه‌ خالی لیوان را بیان می‌کند و عشق خود را به آن کتمان می‌کند و می‌گوید: «اگه حضرت مسیح به صلیب کشیده نمی‌شد، اون‌روز هم باید کار می‌کردی!» درباره طراحی صحنه این اثر هرچه گفته شود، باز نمی‌تواند گوشه‌ای از استعداد بی‌نظیر طراح صحنه فیلم فوق را جبران کند. ابتدا باید از انتخاب رنگ‌های نوستالژیک و تاریخی فیلم یاد کرد، دکوراسیون «سینما پارادیزو» براساس تحقیقی دقیق و همین‌طور تخیلی هنری شکل گرفته است؛ به‌گونه‌ای‌که تماشاچی را با خود به زمان رویداد واقعه؛ یعنی دوران جنگ و پساجنگ جهانی دوم فرومی‌برد؛ آن‌هم درزمانی‌که در ایتالیا، تضاد میان پیشرفت و رکود، سنت و مدرنیسم، تعصب و روشنفکری، عشق و نفرت موج می‌زند! سالن سینما با رنگ‌های نوستالژیک پوشانده شده و رنگ‌ولعاب به‌کار‌رفته در آن، همانند دیدن نورهای یک فریم از آثار سینمایی تکنی‌کالر است! درون اتاق پروژکسیون یا همان آپارات‌خانه، به‌گونه‌ای طراحی شده که هم فضای کافی برای فیلم‌برداری دارد و هم‌اینکه مفری برای نفس‌کشیدن هنری شخصیت‌ها؛ سالواتوره و آلفردو به‌شمار می‌آید. آپارات دقیقاً از همان مارکی‌ست که طی سالیان 40 میلادی مورداستفاده سینماهای ایتالیا بود؛ به‌اضافه فیلم مورداستفاده در آن که از لایه قیر ساخته می‌شد! این‌نوع فیلم‌ها پس‌ازمدتی استفاده در پروژکسیون، به‌خاطر تابش بیش‌ازحد نور آپارات که گرمای زیادی را به‌وجود می‌آورد، آتش می‌گرفت و شروع به سوختن می‌کرد! وقتی سالواتوره بزرگ و اینک به یک کارگردان معتبر بین‌المللی تبدیل شده، طراحی صحنه و رنگ‌های مربوط به اشیا و اکسسوار به‌گونه‌ای مدرن و هنری انجام گرفته؛ اما با فضایی تیره و عموماً از رنگ‌های سرد استفاده شده تا فضای حاکم بر سردی روابط آدم‌ها و همین‌طوری تنهایی سالواتوره را به‌نمایش بگذارد! اما وقتی سالواتوره کودکی بیش نیست و ‌همراه مادرش در فقر و تنگدستی غوطه می‌خورند، رنگ‌ها روشن و تاحدی تند هستند؛ همین‌طور نوع طراحی صحنه خانه آن‌ها و نیز فضای شهر و محله نور بی‌دریغ خورشید را بر چشمان بیننده به‌خوبی می‌تاباند و این‌فضا و طراحی، خود نوعی تضاد را به‌وجود می‌آورند! در هنگام مواجهه سالواتوره و النا در سکانس فینال فیلم، طراحی صحنه به‌گونه‌ای انجام گرفته که تقابل میان دو دوره زمانی کاملاً در آن به‌چشم می‌خورد؛ همین‌طور وقتی سالواتوره برای انجام مراسم تدفین آلفردو به شهر خویش برمی‌گردد، تقابل و تضاد میان اشیا و اکسسوار و نیز ساختمان‌های شهر قدیم و شهری که به‌طرف مدرنیسم به‌پیش می‌رود، کاملاً آشکار و هویداست! فریم‌به‌فریم این اثر زیبا، مشحونِ هارمونی و هماهنگی طراحی‌های بی‌نظیر است و ازاین‌روست‌که تماشاچی را با خود به زمانی نوستالژیک و عشقی عظیم نسبت به سینما می‌کشاند!‫‬

محسن عبدلی

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه