آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
آیا کتاب‌خوانی در آستانه فروپاشی‌ست؟
کد خبر: 313187 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۷ ارديبهشت - 07:05

هجمه مصرف و بودن در ناپیدایی آشکار خردورزی عمیق

آیا کتاب‌خوانی در آستانه فروپاشی‌ست؟

بدون شک ما در عصر بسیار متفاوتی زندگی می‌کنیم. عصری که همه‌چیز آن با فناوری در حال تغییر و تحول است. کاربران فضاهای مجازی این روزها با فشار دادن دکمه‌ها اموراتشان را می‌گذرانند. در‌این‌راستا به‌نظر می‌رسد که کتاب در یک بحران جدی بسر می‌برد. شاید باید این‌گونه مطرح کنیم که رسانه‌ تأثیرگذار کتاب به‌مرور در میان مخاطبان در حال فروپاشی‌ست. موضوع مطالعه نکردن فقط مختص کشورهای توسعه‌نیافته یا درحال‌توسعه نیست. گفته می‌شود که حتی در کشور آمریکا که به‌نوعی تلاش می‌کند گوی سبقت را در حوزه تفکر و فرهنگ از دیگران برباید، وضع چندان دل‌چسبی وجود ندارد. بر‌اساس آخرین تحقیقات مرکز PEW نشان می‌دهد که در سال 2018، 24‌درصد از آمریکایی‌ها در آن سال هیچ کتاب چاپی یا الکترونیکی یا شنیداری را تجربه نکرده‌اند؛ حتی گفته می‌شود آن‌هایی هم که کتاب می‌خوانند بیشتر در قالب رفع مسائل و مشکلات به آن رجوع می‌کنند. یک کتاب‌فروش در شهر تهران می‌گوید: «بیشتر کسانی که از ما کتاب می‌خرند دانشجویان هستند. آن‌ها هم باتوجه‌به‌اینکه اساتید کتاب‌هایی را درراستای حوزه‌های درسی مشخص، معرفی می‌شود، به کتاب‌فروش مراجعه می‌کنند. در غیر این صورت تقریباً می‌توان گفت تعداد افرادی‌که با علاقه خود به کتاب‌فروشی می‌آیند تا کتاب‌هایی را انتخاب و خریداری کنند در حد بسیار قلیلی قرار دارد». اما همواره این سؤال مطرح می‌شود که دلایل این حد از فروپاشی مطالعه و رجوع به کتاب چیست؟ شاید لازم است برای شناخت و فهم این موضوع به فهم ابعاد و شاخص‌ها و ماهیت جامعه مدرن بپردازیم. جامعه مدرن با ویژگی‌های خود به‌نوعی کاربرد کتاب را با سؤال و تهدید مواجه ساخته است. عده‌ای معتقدند که آنچه کتاب را به حاشیه برده است، مسئله‌ سیاست‌های رسانه‌ای در سطح کلان نظام سرمایه‌داری‌ست. در‌واقع در این سیاست‌ها بیشتر به وجوه تأثیرگذار فرم‌های جدید فناوری توجه شده است. فرم‌هایی که می‌تواند داد‌و‌ستد و مبادله‌ اطلاعات را آسان کرده، فرایند عبور‌و‌مرور پول را تسهیل می‌کند و به‌نوعی جایگاه سرمایه را در وضعیتی بالاتر از انسان قرار می‌دهد. در چنین جریان دادوستدی طبیعی‌ست که کتاب به حاشیه رانده می‌شود و معناهای مطالعه با چالش‌ها و سؤال‌های زیادی روبه‌رو می‌شود. شاید یکی از دلایل مهم دیگر در حوزه سیاست گسترش فسادهای اداری و سیستم‌های ساختاری‌ست که باعث شده تا مناسبات قدرت در نظام سرمایه‌داری مانع جدی فکر عمیق شوند؛ چرا‌که آن‌ها معتقدند: اگر فکر کردن عمیق در بین مردم یک جامعه گسترش یابد، طبیعتاً راه‌های گسترش و تولید فساد و انباشت سرمایه بسته خواهد شد. این جنبه‌ مهمی‌ست که شاید کمتر در حوزه کتاب‌خوانی به آن توجه شده است. یک نویسنده در‌این‌خصوص اظهارات بسیار جالبی دارد. او می‌گوید: «باید بپذیریم که مردم در برابر اقلیت‌های تأثیرگذار در جهان شکست خورده‌اند. چراکه اگر روزگاری انسجام و آگاهی فکری اکثریت مردم شکل بگیرد مبنی بر اینکه امروز باید نظام ارزش‌های فکری و فرهنگی جامعه حفظ شود، در آن صورت سرمایه‌داری با لرزه جدی مواجه خواهد شد». لذا فرایند اثرگذار فعلی باعث شده تا در جامعه ما نسل دهه هشتاد کمتر با حافظ، مولانا و سعدی و حتی نویسندگان معاصر مثل سیمین دانشور، جلال‌ آل احمد، شاملو، فروغ فرخزاد، جواد مجابی و ... آشنا شود؛ اما در اینجا باید این سؤال جدی را مطرح کرد که آیا نظام‌های آموزشی می‌توانند مراجعه به کتاب را در دانش‌آموزان و دانشجویان تقویت کنند؟ به‌نظر می‌رسد که مدل تدریس و نحوه آموزش در دوره جدید نیز حضور پر‌رنگ کتاب را در حاشیه قرار داده است؛ به‌گونه‌ای‌که به‌مرور انتخاب گزینشی مطالب از فضاهای مجازی یا اکتفا کردن به یادگیری سر کلاس‌ها باعث شده تا عمیق‌اندیشی به‌نوعی با چالش جدی مواجه شود؛ اما آیا انسان می‌تواند به مشکلات عمیق خود بدون مراجعه به کتاب پاسخ دهد؟ در اینجا باید گفت که چالشی جدی و بزرگ پیش‌روی بشر هزاره سوم وجود دارد. اگر بپذیریم که این روزها مردم بیشتر از گذشته کلمات متنوع‌تری را تجربه می‌کنند؛ اما این به‌معنای افزایش سطح اطلاعات یا کیفیت درک یا ادراکی آن‌ها نسبت به موضوعات مختلف نیست و چه‌بسا که حضور در شبکه‌های اجتماعی باعث می‌شود تا فضای ذهنی مواجهه با کلمات بیشتر شده، اما شتاب عبور از کلمات، سطحی‌نگری و نگاه زرد و کم‌مایه داشتن به مفاهیم عمیق، باعث می‌شود تا آنچه به‌دست می‌آید ماحصل بسیار حداقلی و کم‌مایه برای بشر باشد. شاید همان‌طور که آرتور رمبو می‌گوید: «عشق را باید از نو ابداع کرد» باید بپذیریم که نوع نگاه به انسان و مطالعه را باید از نو ابداع کرد. این یک سخن قاطعانه است که نشان می‌دهد که وقتی عمق‌اندیشی نباشد زندگی بشر با چالش‌های جدی مواجه می‌شود. اگرچه امروزه رفاه و آسایش بیشتری برای بشر به‌وجود آمده و میزان و تنوع مصرف در زندگی بالاتر از گذشته است؛ اما باید بپذیریم که به‌همان‌ نسبت میزان مواجهه بشر با یک زندگی دل‌چسب و عمیق کمرنگ شده و به‌موازات آن آمار خودکشی، قتل و مصادیق این‌چنینی آسیبی رو‌به‌تزاید است. گفته می‌شود قالب کتاب یک فرمی‌ست که نیاز به تمرکز و تفکر عمیق دارد و همین موضوع باعث می‌شود که فرد بتواند با شناخت و درک متفاوتی نسبت به موضوع روبرو شود. وقتی‌که ما آثار داستایوفسکی را به‌عنوان آثار کلاسیک می‌خوانیم با نوعی ژرفانگری و معناگرایی عمیق مواجه می‌شویم. وقتی به شعرایی مثل حافظ، مولانا و سعدی رجوع می‌کنیم با یک میراث عمیق تفکری و اندیشه‌ای روبه‌رو می‌شویم. اندیشه‌ای که می‌تواند هویت ما را برسازی نماید؛ بنابراین باید بپذیریم که در گذشته نوع نگرش به کتاب باعث ایجاد خردورزی و اندیشه‌ورزی می‌شده است؛ اما امروز رسانه‌های جدید با جایگزینی خود راه خردورزی را برای بشر مسدود ساخته‌اند. یوهان هاری در کتاب خود به یک موضوع جالب می‌پردازد و می‌گوید: «چگونه افزایش رسانه‌های اجتماعی و دستکاری شده، رژیم‌های غذایی رو‌به‌زوال، ریشه‌کن کردن مبانی‌های اندیشه‌ای و ایجاد سرگردانی، و افزایش استرس و ... باعث شده تا توانایی‌های ما برای توجه و تمرکز رو به تقلیل حرکت نماید» او همچنین می‌نویسند که چگونه روش‌های مطالعه ما باتوجه‌به صفحات نمایش پدید آمده، تغییر کرده و به‌نوعی رجوع ما به صفحه‌نمایش باعث تحقق یک شرایط حقارت‌انگیز شده است. در‌واقع خواندن‌های جدید باعث ایجاد پرش‌های شیدا‌گونه، پریدن از یک چیزی به چیز دیگر باعث کمرنگ شدن توجه و تمرکز در انسان مدرن امروزی شده است. باید بپذیریم که کتاب در دنیای مدرن تبدیل به یک مقوله‌ی سرگرمی و مصرفی شده است؛ در‌حالی‌که باید کتاب را به‌مثابه یک حکمت متعالی رشد دهنده انسان در‌نظر بگیریم. کتابی که ما می‌شناسیم امروز در‌معرض تهدیدهای جدی قرار دارد. این تهدیدها توسط بسیاری از رسانه‌ها در دنیای جدید پدیدار شده است. تولید شبکه‌های اجتماعی گسترده، شبکه‌های باهم بودن‌های مجازی، چت‌های مکرر و سطحی و همه و همه باعث شده است تا مقوله‌ هویت خردورز با چالش‌های جدی مواجه شود. شاید باید گفت در دنیای سرمایه‌داری امروز ایدئولوژی مصرف، کاریکاتوری از خردورزی ناقص را به نمایش می‌گذارد. کاریکاتوری که زشتی و پلیدی را به‌صورت برجسته نشان می‌دهد و در انسان درون‌سازی می‌کند و وقتی فرد با آن روبه‌رو می‌شود آن را با همه وجود خود همراه می‌دارد؛ اما در گستره زندگی وقتی‌که با مشکلات روبه‌رو می‌شود وقتی‌که او می‌خواهد به چالش‌های خود پاسخ دهد این نوع نگرش سطحی از خردورزی باعث تولید انواع اختلال می‌کند و همین موضوع باعث می‌شود تا فرد قواعد بهینه زیستن را به شیوه‌ای مصرفی تجربه نماید. اگرچه او در خود فکر می‌کند کاری که در‌حال انجام است به‌معنای واقعی درست صورت می‌گیرد. مثل این‌است‌که در حال حل یک مسئله ریاضی‌ست؛ اما وقتی‌که حتی یک مسئله ریاضی تحت‌الشعاع یک ایدئولوژی مصرفی نظام سرمایه‌داری قرار می‌گیرد همه‌‌چیز تابع یک تزلزل درونی می‌شود و این عقل‌گرایی دستاویزی می‌شود در‌راستای حذف وجود مقام شامخ انسان، آن‌گونه‌ای از خردورزی که شاید در نگاه شعرای ایرانی مثل سعدی و حافظ و مولانا وجود داشته است. اگر‌چه این روزها تعداد نویسنده‌ها در ایران و جهان کمتر از گذشته نیست و چه‌بسا تعداد افرادی‌که قلم بر دست می‌گیرند و داستان و شعر می‌نویسند یا کتاب‌های علمی را به رشته تحریر درمی‌آورند زیاد است؛ اما این تنوع و تکثر به عاملی درجهت ایجاد رابطه‌ای مناسب با مخاطب نشده است. در‌واقع بین نویسندگان و مخاطبین یک دیوار حائلی وجود دارد. گویا آن‌ها در مواجهه خود با دیوار طویلی مثل چین روبه‌رو هستند که همه‌چیز را باید به شیوه خاص خود به یکدیگر مخابره کنند. این عدم ایجاد ارتباط بین نویسنده و مخاطب می‌تواند قدرت حامل بودن پیام کتاب را با کمرنگی مواجه سازد؛ حتی اگر کتابی با تیراژ بالا به فروش می‌رود این به‌معنای آن نیست که معرفت عمیق بشری در ‌حال گسترش است. نوع نگرش، نگاه به کتاب و استفاده عمیق از کتاب در سیاست و اقتصاد یک امری است که باید درخصوص آن خردورزی عمیقی را به کار گرفت و شاید لازم است که جامعه‌شناسان و فیلسوفان این نوع نگرش را مدنظر قرار داده و در تبلیغ و ترویج آن کوشا باشند.

مهرداد ناظری * عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد و مدیر گروه جامعه‌شناسی ادبیات انجمن جامعه‌شناسی ایران

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه