یکی از رایجترین پرسشهای جوانان ایناستکه «وقتی بزرگ شدم باید چهکاره شوم؟» پاسخ به این سؤال بههیچوجه آسان نیست. درواقع، بسیاری از مشاغلِ آینده هنوز ایجاد نشدهاند. به پیشبینی «مرکز آینده کار» (Center for the Future of Work) در یکدههآینده، مشاغل جدید و متعددی پدیدار خواهند شد که به سنگبنای آینده کار تبدیل میشوند. دراینگزارش همچنین بیان شده بود که «بزرگترین کیفیت ما کنجکاوی ماست». بههمیندلیل است که القای خلاقیت و کنجکاوی در فرزندانمان و القای نیاز به یادگیری مادامالعمر، حیاتیست. نوآوری زمانی رخ میدهد که افراد کنجکاو و خلاق باشند و دقیقاً بههمیندلیل است که در مطالعات اخیر مهارتهای خلاقانه بهعنوان یکی از برترین مهارتهای موردنیاز آینده مطرح شده است. در گزارش سال ۲۰۱۸ مجمع جهانی اقتصاد (WEF) «خلاقیت» در رتبه سوم از لیست ۱۰ مهارت برتر قرار گرفته و پیشبینی شده است که در سال ۲۰۲۲ ما همچنان شاهد افزایش اهمیت خلاقیت خواهیم بود. پس ضروریست به نسل بعدی بگوییم اشکالی ندارد که ندانند وقتی بزرگ شدند چهکاری میخواهند انجام دهند. ما نمیدانیم در آینده چه مشاغلی دردسترس خواهند بود. چیزیکه ما به آن اطمینان داریم خلاقیت و کنجکاوی ماست. اگر بتوانیم در این دو مهارت به رشد و شکوفایی فرزندانمان کمک کنیم، آنها را برای هرکاری آماده خواهیم کرد. امروزه شرکتها و سازمانها بیشتر علاقهمند به یافتن افرادی هستند که بتوانند راهحلهای جدید و بهتری بیندیشند و اینمورد، نیاز به خلاقیت دارد. خلاقیت یک مهارت قابلآموزش است و با بهکارگیری تمرینهای مناسب، تقویت آن امکانپذیر است. همینامر باعث رویکرد جدیدی در آموزش شده است که برخلاف شیوههای معمول آموزشی، هدف اصلی، پرورش ذهنی خلاق و پویاست. همانگونه که الکس گری از «مجمع جهانی اقتصاد» میگوید: «با هجوم محصولات جدید، فناوریهای جدید و روشهای جدید کار، کارگران برای بهرهمندی از این تغییرات باید خلاقتر شوند. رباتها ممکن است به ما کمک کنند سریعتر بهجایی که میخواهیم برسیم، اما ـ هنوزـ نمیتوانند بهاندازه انسانها خلاق باشند». اکثر دانشمندان برایننظر توافق دارند که کلیه افرادیکه از سلامت روان (بهمفهوم نرمال) برخوردار هستند میتوانند خلاق باشند و استثنایی وجود ندارد. ولی میزان آن تابع عوامل بسیار متعدد فردی و محیطی یا بهتعبیری عوامل درونی و بیرونیست. منظور از عوامل درونی، آندسته عواملیست که از ویژگیهای فردی و شخصیتی سرچشمه میگیرند؛ مانند هوش، ساختار شخصیتی فرد، وراثت، خودپنداره مثبت یا منفی و تواناییهای شناختی. عوامل بیرونی، مربوط به موقعیتهای فرد درارتباطبا دیگران و محیط است و شامل خانواده، تعلیم، تربیت، ساختار آموزشی، عوامل اقتصادی، زیستگاه و عوامل اجتماعیست. به چندمورد عمده اشاره میکنیم.
عوامل درونی
1. دانش
دانش در هر زمینهای، از مواد معدنی گرفته تا موسیقی تا ریاضی، سوخت تخیل شماست؛ یعنی هرچهبیشتر درباره یک موضوع خاص آگاهی داشته باشید، مواد اولیه بیشتری برای کار با آن دارید. برای ساختن توانمندی به دو گونه دانش مرتبط با زمینه هوشمندی فردی (نه هر دانشی) نیاز داریم که هردو اکتسابی و قابلیادگیری هستند. یکی «دانشبنیادی» و دیگری «دانش تجربی». قبلازهرچیز به دانشبنیادی نیاز داریم. برای آموختن یک زبان، باید واژهها و معانی آنرا آموخت وگرنه سخنگفتن بدان زبان شدنی نیست. در دیگر مشاغل و حرفهها نیز چنین است. علاوهبر دانشبنیادی به دانش تجربی نیز نیازمندیم؛ دانشی را که نمیتوان از کلاس درس آموخت یا در کتابهای راهنما پیدا کرد. ایننوع دانش عمدتاً با تمرین حاصل میشود. هم دانشبنیادی و هم دانش تجربی بایستی مرتبط با زمینه هوشمندی فرد باشند وگرنه خطر آموزشهای بیپایه و بدون ارتباط با زمینه هوشمندی، ایناستکه نیروی شگرفی را از انسان گرفته و نیز منابع مختلف را به هدر داده و نهایتاً به استفاده از هوشمندیهای طبیعی انسان آسیب میرساند. فعالیت درزمینه هوشمندی و علاقه یکی از عوامل مؤثر بر خلاقیت است. استرنبرگ و لوبارت (۱۹۹۱)، معتقدند که افراد زمانی در کار خلاقترند که کاری را که انجام میدهند موردعلاقه آنها باشد. آموزش، فرد را درمعرض تنوعی از تجارب، نقطهنظرات و مبانی دانش قرار میدهد تا استفاده از آزمایشگری و مهارتهای حل مسئله را تقویت کرده و افراد را جهت استفاده از دیدگاههای متنوع و متعدد و ایجاد طرحهای پیچیدهتر، آماده کند (پرکینز، ۱۹۸۶). اغلب کارهای خلاق توسط افرادیکه با آن حوزه یا رشته آشنا بوده و اطلاعاتی درآنزمینه داشتهاند انجام شده است. ازاینرو بیشک برای پدیدآوردن آثاری خلاق در عرصهای خاص، شخص باید با آنچه قبلاً انجامگرفته آشنایی داشته باشد. اگر فرد دراینزمینه اطلاعاتی نداشته باشد، احتمال دوبارهکاری و بازآفرینی این آثار وجود دارد. بههرحال تولید آثار خلاق در حوزههای مختلف با دانستههای شخص از آن حوزه شروع میشود. کاملاً واضح است که انسان قبلازآنکه بتواند در یک زمینه خلاق شود نیاز به تخصص دارد. درونیسازی نیز در خلاقیت نقش اساسی دارد و امروز هیچ محققی در این واقعیت تردید ندارد که «شکلدهی به دانش جدید نمیتواند بدون درک چیزیکه ازقبل وجود دارد رخ دهد». (کرافت، ۲۰۰۵).
2. تخیل
تخیل مهمترین عنصر خلق و نوآوریست و هیچ خلاقیتی بدون تخیل امکانپذیر نیست. حتی در نوآوریهای علمی و صنعتی نیز تخیل اولیه رکن اساسیست. تواناییِ تخیلِ چیزهاییکه بهصورت عینی تجربه نشدهاند، معمولاً بهعنوان یکی از جنبههای کلیدی اندیشه خلاق شناخته شده است. اگر تخیل را بخشی از اندیشه خلاق بدانیم و خلاقیت را نیرویی برای بازآفرینش جهان، بدیهیست که بدون خلاقیت بازآفرینش پدید نمیآید. تخیل بااستفادهاز دانش، یک منبع تجدیدناپذیر بیپایان است. تخیل نقش مهمی در ابعاد مختلف زندگی بهخصوص موفقیت و رشد فردی دارد. تخیل در حالت کلی باعث افزایش خلاقیت و بهرهوری افراد میشود و درنهایت رشد و پیشرفت افراد را رقم میزند. تخیل به شما این امکان را میدهد که دستیابی به ابعاد مختلف زندگی را تصور کنید. در تخیل تنها چیزیکه اهمیت دارد درک متفاوتیست که از واقعیت خواهید داشت. تخیل تنها مخصوص هنرمندان و آفرینش هنری نیست. تمام ما برای مفهوم دادن و داشتن یک زندگی و کار بهتر نیازمند بهرهگیری از این عامل خلاقه هستیم. اندیشه تخیلی، یکی از راههای مؤثر در برانگیختن قدرت خلاقیت محسوب میشود؛ زیرا تخیل، نوعی تفکر آزاد است که ضمن آن، ذهن فرد، متوجه حل یک مسئله واقعی، بهگونهایکه در عالم خارج وجود دارد، نمیشود؛ بلکه در تخیل، فرد خارج از قیود و هنجارهای موجود، آزادانه آنچه را که تمایل دارد، در ذهن خود تصور میکند. درچنینشرایطی، فرد، هرگز خود را محدود و محبوس در حصار واقعیتها و امور مشهود و ملموس نمیکند. تخیل توانایی بهتصوردرآوردن آنچیزیست که وجود ندارد.
3. نگرش
نگرش یا فضای فکری ما جرقهایست که خلاقیت ما را فعال میکند. نگرش ما، نحوه تفسیر و واکنش ما به موقعیتها را تعیین میکند. افرادیکه معتقدند میتوانند از اشتباهات خود بیاموزند، نسبت به افرادیکه فکر میکنند هوش ثابت است، درواکنشبه اشتباهات، فعالیت مغزی متفاوتی دارند. امکان تجربهاندوزی از شکستها و استفاده از فرصتهای مجدد همیشه برای افراد انعطافپذیر بیشتر است. کار خلاقانه قبلازهرچیز به وجود شرایط خلاقانه در ذهن نیاز دارد. معمولاً افراد خلاق تصوری قوی از خلاق بودن خود دارند؛ زیرا قدرت تفکر مثبت در باورهای مثبت افراد به اینکه چنین ظرفیتی را دارند و میتوانند پذیرای خلاقیت باشند، نهفته است (فورد و گیویا، ۱۹۹۵). اولینقدم جهت بهبود خلاقیت ایناستکه این حقیقت را بفهمیم و بپذیریم که فردی خلاق هستیم و میتوانیم خلاقیت خود را افزایش دهیم (لیند، ۱۹۹۹). ذهن فقط میتواند چیزی را دریابد که برای یافتن آن آماده شده باشد. چنانچه خود را خلاق بدانید، خلاقیت میتواند اتفاق بیفتد (دوبونو، ۱۹۹۲).
عوامل بیرونی
1. منابع
منبع همه موارد ارزشمند در محیط شما هستند؛ که بهشکلهای مختلفی بهدست میآیند. آنها شامل افرادی با دانش و تخصص هستند که میتوانند بهعنوان راهنما، الگو و مربی و همچنین سازمانهایی مانند دانشگاهها و شرکتهایی که نوآوری را تقویت میکنند، خدمت کنند. هرچه دانش بیشتری داشته باشید، منابع بیشتری را میتوانید تجهیز کنید. بهاینترتیب، منابع موجود در محیط شما بر دانش شما تأثیر میگذارند و دانش شما به شما امکان دسترسی به منابع را میدهد. توجه بهایننکته ضروریست که برخی از منابع موجود در محیط شما بهراحتی قابلتشخیص هستند؛ درحالیکه برخیدیگر به استخراج فیزیکی یا فکری نیاز دارند. کنجکاوی راهگشای شما بهسمت یافتن منابع خلاقیت است.
2. زیستگاه و شرایط اجتماعی
زیستگاههایی که ما بهوجود میآوریم درواقع نمود بیرونی تخیل ما هستند. ما فضاهای فیزیکی ایجاد میکنیم که نشاندهنده نحوه تفکر ماست و بهنوبهخود، این زیستگاهها بر تخیل ما تأثیر میگذارند. باید بهدقت درمورد فضاهایی که طراحی میکنیم، قوانینی که اعمال میکنیم، محدودیتهایی که تحمیل میکنیم و افرادیکه با آنها کار میکنیم، فکر کنیم، زیرا هریکاز اینعوامل به توانایی ما در تولید ایدههای جدید کمک میکنند. تغییرات کوچک در محیط تأثیر زیادی بر تولید خلاقانه دارد. امروزه عده زیادی از محققان و متخصصان اعتقاد دارند ما نمیتوانیم به خلاقیت بدونتوجه به زمینههای اجتماعی نظر بیندازیم. ما نمیتوانیم به افراد و کارهای خلاق جدا از اجتماعی که در آن عمل میکنند بپردازیم؛ زیرا خلاقیت هرگز نتیجه عمل فرد بهتنهایی نیست. آمابیل و همکارش در مصاحبههایی که با ۱۲۰ دانشمند در ۲۰ رشته مختلف داشتهاند بهایننتیجه رسیدند که عوامل محیطی در رشد خلاقیت برتری دارند. آمابیل میگوید: «این یافتهها اهمیت اکولوژی را نشان میدهد و اینکه محیط عامل برجستهتری نسبت به مسائل فردیست. اینبدینمعنانیستکه نیروی بیرون از شما مهمتر از خود شماست. مطمئناً عوامل شخصی تأثیر زیادی در خلاقیت دارند؛ اما نکته مهم ایناستکه سهم محیط بسیار متغیرتر است». در مطالعهی دیگری هنسی و آمابیل میگویند: «تحقیقات ما نشان داده است عوامل اجتماعی و محیطی نقش اصلی را در کار خلاق ایفا میکنند. ما دریافتیم بین انگیزههای شخصی و خلاقیت ارتباط قویای وجود دارد که قسمت زیادی از این گرایش را محیط اجتماعی یا حداقل جنبههای خاصی از محیط تعیین میکنند. روشن است محیطی که موجب تولید خلاق شود بهآسانی ایجاد نمیشود و وقتی متحقق شود باید مرتب تجدیدشکل یافته و کنترل شود».
3. فرهنگ
فرهنگ شیوههای مشاهده، تفسیر و درک دنیای اطراف توسط گروههای مختلف را بهتصویر میکشد. همه ما نسبت به فرهنگ خود بسیارحساس هستیم، از لحظهای که بیدار میشویم تا لحظهای که به خواب میرویم، در یک خوراک فرهنگی غوطهور میشویم که افکار و اعمال ما را بهشدت تحتتأثیر قرار میدهد. این فرهنگها رهنمودهایی را بیان میکنند که تأثیر عمیقی بر چگونگی اندیشیدن ما، آنچه باور داریم و نحوه عملکرد ما دارند. خلاقیت و فرهنگ درهمتنیده شدهاند: اولی از نشانهها و ابزارهایی استفاده میکند که توسط دومی دردسترس است تا منابع فرهنگی جدیدی تولید کند که درادامه اقدامات خلاقانه آینده را تسهیل میکند. زبان بهعنوان یک مصنوع فرهنگی نقش مهمی در پویایی خلاقیت دارد. هر فرد، خانواده، مدرسه و سازمان در فرهنگسازی سهیم هستند، بنابراین فرهنگ در هر جامعهای اساساً نگرش جمعی همه کسانیست که در آنجا زندگی میکنند. خلاقیت هم فردیست و هم اجتماعی ـ فرهنگی، عمدتاً بهایندلیلکه خود افراد موجوداتی اجتماعی ـ فرهنگی هستند. درنتیجه، بیان خلاق نیز نوعی بیان فرهنگی و درنهایت، یکی از گویاترین اشکال مشارکت فرهنگیست: بهکارگیری فرهنگ برای تولید فرهنگ. بیان خلاق درعینحال یک کنش فردی، اجتماعی و فرهنگیست. خلاقیت، فردیست زیرا بر مجموعهای از تواناییها و انواع دانش فرد متکیست که در تولید نتیجه خلاق بیان میشود. خلاقیت اجتماعی ـ فرهنگیست؛ زیرا الف) مجموعهای از مهارتها و انواع دانشی که افراد دارند ازطریق تعامل اجتماعی ایجاد میشوند. ب) خلاقیت بهخودیخود اغلب نتیجه همکاری بین افراد است. ج) خلاقیت عمدتاً با قضاوت یا اعتبار اجتماعی تعریف میشود. د) خلاقیت فقط دررابطهبا مجموعهای از هنجارها و محصولات فرهنگی وجود دارد که هم فرآیند خلاقیت را تقویت میکنند و هم نتایج آنرا یکپارچه میکنند. تمام عناصر این سهگانه خالق ـ مخلوق ـ مخاطب در فرهنگ غوطهور شدهاند. مشارکت در فرهنگ هم بهمعنای درگیرشدن با عناصر فرهنگی موجود و هم کمک به دگرگونی آنهاست که هر دو، فرآیند کلیدی بیان خلاقاند. فرهنگ برای وجود خلاقیت و خلاقیت برای وجود فرهنگ حیاتیست. هرچه ارتباط با عناصر فرهنگی غنیتر باشد، خلاقیتها قابلتوجهترند. فرهنگ نهتنها یک منبع بلکه یک نیروی هدایتکننده است. خلاقیت برای فرهنگ مهم است زیرا موتور اصلی تغییروتحول فرهنگیست. هرزمانکه راهحلهای قدیمی دیگر اعمال نمیشوند یا مشکلات جدیدی پدیدار میشوند، خلاقیت برای افزودن، تغییر، غنیسازی، سادهسازی یا صرفاً برای زیبا کردن جهان فراخوانده میشود؛ و این نهتنها چند پدیدآورنده بزرگ مؤثر دراینفرآیند، بلکه تکتک ما هستیم. فرهنگسازی موتور و شرط لازم تولید خلاق بهعنوان مشارکت در فرهنگ انسانیست. تحقیقات نشان داده است که افزونبر استعداد و تخصص، افراد خلاق، نیازمند یک مجموعه از ویژگیهای انگیزشی نیز میباشند. این ویژگیها عبارتاند از تمایل شدید به موفقیت و تعهد نسبت به حوزهای که برای کار خود انتخاب کردهاند. فرد برخوردار از انگیزه درونی با میل و رغبت فزایندهای، ساعتهای پیاپی، بر روی یک اثر کار میکند. انگیزه درونی، بهمعنای میل به انجام کاری بهدلیل همانکار و بهدلیل آنکه جالب، رضایتبخش و یا نوعی مبارزهطلبی شخصیست. انگیزه درونی، ممکن است تاحدودی فطری باشد؛ اما تا حد بسیارزیادی به محیط اجتماعی بستگی دارد. این انگیزه برای خلاق بودن، آنقدر نادیده گرفته شده که میتوان آنرا حلقه مفقوده خلاقیت نامید.
فرشته سعیدی