آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
ظهور مدرسه‌های خلاق و نجات انسان در هزاره سوم
کد خبر: 292738 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۸ دي - 07:07

ظهور مدرسه‌های خلاق و نجات انسان در هزاره سوم

دیر یا زود به جایی خواهیم رسید که باید مدارسی از نوع خلاق را ایجاد کنیم. دنیا به‌سرعت در‌حال‌تغییر و تحول است و اگر ما نتوانیم در حوزه آموزش تغییر و تحول عمیقی را ایجاد کنیم، با بن‌بست‌ها، چالش‌ها و معضلات فراوانی روبه‌رو خواهیم شد. در حقیقت جهان در‌حال‌تغییر شرایطی را پدید آورده که برای بهتر زیستن باید بتوان طرح و برنامه مشخصی داشت. نسل جدید با‌توجه‌به تغییر و تحولاتی که در دنیای جدید اتفاق افتاده است به‌سرعت در حال «موبایلی‌شدن و نهادی‌شدن در فضاهای مجازی»‌ست. بروز و ظهور و گسترش اشکال گوناگون تعامل و ارتباط در شبکه‌های اجتماعی و اینترنت و ... باعث شده تا نقش مدرسه هرلحظه نسبت به قبل کمرنگ‌تر شود. بر‌این‌مبنا هر‌گونه پافشاری بر روی روش‌های سنتی آموزشی، می‌تواند ما در فضا و چاله عمیق توسعه‌نیافتگی قرار دهد. بر‌این‌مبنا لازم است تا با نگاهی عمیق و دقیق به انگاره‌ها و الگوهای جدید آموزشی راه خود را برای رسیدن به جامعه‌‌ای توسعه‌یافته محقق سازیم. باید بپذیریم که امروزه یادگیری‌های غیررسمی جای آموزش‌های رسمی را گرفته است. حتی باید گفت که نقش والدین به‌سرعت در‌حال‌افول و کمرنگ‌شدن است. نوشتن این‌گونه جملات هرچندکه ‌به‌راحتی صورت می‌گیرد؛ اما معناهای ترسناکی را در خود خواهد شد و برای هر بزرگ‌سالی دلهره‌ای عمیق را ایجاد می‌کند. در‌این‌صورت باید بپذیریم که بچه‌های ما بدون آن که مربیان مدارس یا خانواده‌ها نقشی در تربیت آن‌ها داشته باشند در‌حال بزرگ‌شدن و تجربه‌کردن هستند. اینک به نقطه‌ای رسیده‌ایم که ضرورتاً باید، مدرسه‌هایی از جنس متفاوت را برای هزاره سوم تدوین و طراحی کنیم. اگر روزگاری «آبراهام مازلو» اعتقاد داشت که ما باید به نیازهای کودکان بر‌حسب یک مدل مشخص پاسخ دهیم؛ یعنی ابتدا به نیازهای فیزیکی و بعد به نیازهای معنایی و معنوی کودکان توجه شود، شاید امروز باید بگوییم که مدل رشد آن‌ها در حوزه‌ شبکه‌های اجتماعی باعث شده است تا جنس آموزش و خلاقیت را به‌گونه دیگری تجربه کنیم؛ و باید گفت نیاز به موبایل امروزه در کنار غذا و پوشاک خود را نشان می‌دهد. در‌هر‌حال باید بپذیریم که وظیفه ما این‌است‌که کودکان را در حوزه‌های عاطفی، فیزیکی، شناختی، زبانی و اجتماعی باید غنی کنیم. در بعد فیزیکی طبیعتاً توجه به مهارت‌های حرکتی و توانمندسازی آن‌ها به شیوه‌های گوناگون باید مدنظر قرار گیرد. حتی امروزه گفته می‌شود که فلسفه‌ غذا خوردن با گذشته تغییر کرده است و مدل و سبک غذاهایی که امروز کودکان می‌خورند باید مدنظر بزرگ‌سالان قرار گیرد. اگر در گذشته تهیه سه وعده غذا برای آن‌ها تکلیف همه‌چیز را روشن می‌کرد، حالا در عصری هستیم که بچه‌ها با همبرگر، فست‌فود و تنقلات شکم خود را سیر می‌کنند؛ لذا باید بتوانیم تنقلاتی تولید کنیم که نقش متفاوتی را در بدن آن‌ها داشته باشد. در‌واقع این شرکت‌ها و مؤسسات تولید‌کننده مواد غذایی هستند که باید به فکر تولید مثلاً نوعی پفک باشند که متریال آن از هویج و کرفس است؛ درعین‌حال شاید یکی از مهم‌ترین بخش‌های رشد کودکان بخش عاطفی باشد. توجه به مصداق‌های عاطفی بسیار موضوع مهمی‌ست. در‌واقع باید بپذیریم که کودکان ما اگر در فضای غنی عاطفی رشد کنند، با مشکلات کمتری در دوران بزرگ‌سالی روبه‌رو می‌شوند. هم‌اکنون در نظام آموزشی خانواده و مدرسه کمتر به دگردوستی، ایثارگری، احساس مسئولیت اجتماعی توجه می‌شود. باید بپذیریم که رویه‌های عاطفی امروز توجه به دیگران را در‌راستای رسیدن به کره زمینی متفاوت، حساس‌تر کرده است. نکته دیگر که باید به آن توجه شود توجه ابعاد رشد زبانی‌ست. اینکه کودکان چگونه از‌طریق زبان با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند؟ حروف و کلمات را چگونه چیدمان می‌کنند؟‌ این‌ها موضوع مهمی‌ست. در مرحله زبانی می‌توانیم در خلق مضامین نو، تقویت نوآوری نقش پر‌رنگی را ایفا کنیم؛ بنابراین نباید در هیچ از این حوزه‌ها کمرنگ ظاهر شویم و باید در همه آن‌ها برنامه‌های مدونی را در‌نظر بگیریم. به‌طور‌کلی در یک مدرسه خلاق باید به هفت اصل اساسی توجه کرد. اصل اول اینکه ما باید شایستگی‌های اجتماعی و عاطفی کودکان را مدنظر قرار دهیم. هر کودکی در نوع خودش یک خلقت بی‌نظیر است و باید بتواند با خودشناسی با دیگران ارتباط برقرار سازد؛ بنابراین شایستگی‌های اجتماعی-عاطفی عامل مهمی در رشد کودک در مدرسه به‌حساب می‌آید. اصل دوم توجه به ایجاد فضای بازی‌های سازنده و هدفمند است که در یادگیری آن‌ها نقش ایفا می‌کند. در اینجا لازم است بپذیریم که بچه‌ها امروز خودشان را در بازی‌ها و گیم‌ها شناسایی می‌کنند. اگر ما بتوانیم بازی‌های خلاق طراحی کنیم؛ در آن صورت آن‌ها ضمن اینکه به بازی مشغول می‌شوند در بستر بازی بسیاری از آموزه‌های زندگی را می‌آموزند. مثلاً تلاش کنیم بازی‌هایی بسازیم که فقط نقش رقابتی در آن‌ها مطرح نیست؛ بلکه فضایی از همکاری و همیاری و نوع‌دوستی را می‌توان در آن دید. این‌گونه بازی‌ها باید طراحی و تدوین شود و بازی‌سازان باید بتوانند در کنار بازی‌هایی که سرشار از خشونت و مواجهه‌ ظالمانه با دیگران است، شیوه‌های با‌هم‌بودن را در آن‌ها تقویت کنند. اصل سوم ایجاد محیط فیزیکی خلاق است که بر نوع بودن و کیفیت تعاملات یادگیری تأثیرگذار است. ما باید محیطی سرشار از با‌هم‌بودن، تعاون و همکاری را ایجاد کنیم. اصل چهارم به ما می‌گوید که مشارکت معلم و خانواده در توسعه ادراک کودکان نقش پر‌رنگی را ایفا می‌کند. همه این‌ها چیزهایی‌ست که اگر به آن‌ها توجه شود، می‌توان گفت که با یک مدرسه متفاوت روبه‌رو خواهیم شد. اصل پنجم، در مدرسه ‌خلاق برنامه‌ریزی بر روی تفکر عمیق، شیوه‌های تفکر واگرا، ایجاد سؤالات خاص و چالش‌برانگیز، توجه به رشد همه‌جانبه، توجه به جنبه‌های متعدد هویت فرهنگی و زبانی و اولویت‌بخشی به زمینه‌های یادگیری و امکان توسعه انسان متحول مثبت‌گرا و خلاق است. همه این‌ها نیاز به آگاهی را در افرادی‌که در کنار ما هستند، پررنگ می‌نماید. اصل ششم اینکه، معلم کسی‌ست که هر‌لحظه دانش‌آموزان را می‌بیند؛ بنابراین وقتی‌که معلم‌ها بیشترین ارتباط را با دانش‌آموزان دارند آن‌ها می‌توانند الگوهای مناسبی برای کودکان ما باشند. لذا معلم‌ها تنها کسانی نیستند که به بچه‌های ما تدریس می‌کنند؛ بلکه آن‌ها کسانی هستند که با نوع زندگی و نگرششان بچه‌ها را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهند. آن‌ها همراهانی استوار و مستقل و خودشکوفا هستند که چگونگی رسیدن به کمال و بلوغ را در کودکان ما تسهیل می‌کنند. بر‌همین‌مبنا گفته می‌شود تدریس، ترکیبی از هنر و علم است. تدریس؛ عملی‌ست که باعث می‌شود تا ایده‌های اصلی برای زندگی خلاق و شیوه‌های بهتر‌زیستن به‌صورت محتوایی در قلب و عمق وجود بچه‌ها رسوخ کرده و حال و آینده آن‌ها را بسازد؛ بنابراین باید بپذیریم که با تدریسِ متفاوت است که کلاس خلاق شکل می‌گیرد. درواقع آموزش به‌معنای پر‌کردن یک دیگ نیست؛ بلکه شاید به‌معنای روشن‌کردن آتش است. مدرس موفق، کسی‌ست که با روشن‌کردن آتش ذهن و احساس هر دانش‌آموز او را برای فردای بهتر آماده می‌کند. بر‌همین‌اساس رابرت فراست می‌گوید: «من صرفاً یک معلم نیستم؛ بلکه من یک بیدار‌کننده هستم». «آلبرت اینشتاین» نیز در‌این‌خصوص می‌گوید: «من هرگز به دانش‌آموزان آموزش نمی‌دهم. من فقط سعی می‌کنم شرایطی را فراهم کنم که آن‌ها بتوانند در آن شرایط آنچه را که لازم است، بیاموزند» و شاید این نظر ارسطو بتواند تکمیل‌کننده سخنان «اینشتاین» و «فراست» باشد که «تعلیم، عالی‌ترین شکل فهم است». لذا می‌توان گفت اصل هفتم، فهمیدن و ادراک‌کردن آن چیزی‌ست که در یک مدرسه خلاق مدنظر قرار می‌گیرد؛ اما این فهم آن ‌چیزی نیست که ما در بچه‌ها ایجاد می‌کنیم؛ بلکه آن‌ها خود مسیرهایی را می‌روند و به آن چیزهایی که لازم است می‌رسند؛ بنابراین آن‌ها باید خود این مسیر را طی کنند. باید در‌نظر داشت اگر این مسیر برای کودکی محقق نشود، ممکن است مسیرهای ناباروری را برای خود انتخاب کند. «نیکی جیووانی» نکته بسیار زیبایی را در‌خصوص خلاقیت می‌گوید. او می‌گوید: ما سیاه‌پوست‌ها همیشه از خلاقیت خود برای جنگ استفاده کرده‌ایم و این تنها ما نیستیم که این‌کار را انجام داده‌ایم. سیاهپوستان آمریکایی قطعاً در‌این‌زمینه پیشتاز هستند؛ فقط به این دلیل که از تحصیل محروم و با بی‌سوادی اجباری مواجه شدیم؛ اما به‌نظر‌می‌رسد که مردم همیشه فراموش می‌کنند که سواد تنها راه یادگیری چیزها یا انتقال دانش نیست. سخنان جیووانی بسیار تکان‌دهنده است. درواقع نشان می‌دهد وقتی‌که ما محرومیت را برای عده‌ای ایجاد می‌کنیم و امکان دسترسی به تفکر خلاق را بر آن‌ها می‌بندیم، مردم خود خلاقیت را در مسیرهای دیگر پیدا می‌کنند. یقیناً بسیاری از افرادی‌که سواد خواندن و نوشتن ندارند، افراد خلاقی هستند و در نوع خود مؤثرند؛ اما نکته خطرناک این‌است‌که اگر نتوانیم جهان را انسانی‌تر کنیم این امکان وجود دارد که خلاقیت در مسیرهای منفی و نابهنجار حرکت کند. ظهور و بروز افرادی مثل هیتلر، فرانکو، استالین زنگ خطری‌ست برای آن که بشر بداند تنها آموزش‌های خلاق است که انسان را در میسر انسانی‌تر‌شدن و عاشقانه‌تر‌شدن هستی سوق می‌دهد. این ماشین هستی در‌حال‌حرکت است و شبکه‌های اجتماعی، بچه‌های ما را با سرعت بیشتر از گذشته به حرکت وا می‌دارند. حال این نیاز احساس می‌شود که اگر ما بتوانیم روغنی مناسب برای زیر چرخ‌های واگن‌های بچه‌ها در مسیر حرکت این ترن باشیم، کار بزرگی انجام داده‌ایم.

مهرداد ناظری

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه