آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
لیلا حاتمی؛ یادگار شاعر سینمای ایران
کد خبر: 292891 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۷ بهمن - 07:00

لیلا حاتمی؛ یادگار شاعر سینمای ایران

«لیلا» را می‌توان اولین بازی مهم «لیلا حاتمی» دانست که درست بعد از مرگ پدرش و به‌پیشنهاد داریوش مهرجویی با آن دست‌وپنجه نرم کرد؛ زنی عاشق‌پیشه و آرام که به‌دلیل مشکلات فیزیولوژی نمی‌تواند باردار شود و خانواده شوهرش او را تحت‌فشار می‌گذارند و این اندوهی درونی در او به‌وجود می‌آورد که مادام سعی می‌کند از آن بگذرد. یکی از بهترین بازی‌های حاتمی! درحدی‌که هنوز خیلی از تماشاگران ایرانی «لیلا» را با لیلای تماماً سیاه‌پوش فیلم «لیلا» به‌خاطر می‌آورند. «شیدا» هم یکی از بازی‌های اولیه او در سینماست. «شیدا» آن دختر کم‌حرف، درون‌گرا، خجالتی و معصوم است که لیلا حاتمی به‌واسطه چهره‌اش به‌راحتی به آن نزدیک می‌شود و در قالب شیدا خود را حل می‌کند: پرستاری که در زمان جنگ، حس محترمانه و عاشقانه‌ای نسبت به رزمنده‌ای که در جبهه بینایی‌اش را ازدست‌داده است پیدا می‌کند؛ و این شاید به‌یادماندنی‌ترین تصویر و آوا از فیلم باشد: دختر جوان و زیبارویی که برای رزمنده‌ای نابینا سوره مزمل را می‌خواند ...
حضور او در «ارتفاع پست» جالب‌توجه است؛ زیرا زنان همیشه در سینمای ابراهیم حاتمی‌کیا نقشی منفعلانه داشته‌اند. البته منفعل صرفاً به‌لحاظ اکت فیزیکی؛ چراکه همیشه مآمن و همراه مردان سرسخت داستان بوده‌اند. در «ارتفاع پست» لیلا حاتمی علاوه‌برآن پناه و مآمن امن همیشگی که پشتوانه مردان خسته و بی‌دفاع سینمای حاتمی‌کیاست، کنشی فیزیکی و انفرادی هم در دفاع از مردش از خود بروز می‌دهد که تبدیل به مونولوگی ماندگار می‌شود که بارهاوبارها آن‌را شنیده‌ایم. جلوتر وقتی‌که به داخل کابین رفته تا با شوهر دربندش صحبت کند، بهترین لحظه بازی در کارنامه کاری حاتمی ثبت می‌شود؛ محال است تماشاگری بازی یکه او در آن صحنه عاطفی و اندوهناک را از یاد ببرد. فیلمی که پوسته معصومانه «دختر خوب و آرام» را از چهره حاتمی کنار می‌کشد. تاپیش‌ازاین بازی در نقش دخترهایی معصوم و آرام تصویری این‌چنینی از حاتمی ساخته که به‌واسطه نقشش در «آب‌وآتش» دستخوش تغییری اساسی می‌شود و روی دیگری از خانم بازیگر را نشانمان می‌دهد. او نقشی سنت‌شکن را بازی می‌کند که به‌واسطه جوانی سختش تن به ازدواجی اجباری داده و با ورود نویسنده‌ای به زندگی‌اش تصمیم می‌گیرد شرایط را تغییر دهد. در نیمه اول، تصویری که از او می‌بینیم زنی درنده و اغواگر است که در پرده آخر داستان، دوباره به‌تصویر آشنای دختر معصوم بازمی‌گردد. او اولین جایزه مهم خود را برای بازی دراین‌فیلم ازآن‌خود می‌کند. بازی در «رگ خواب» بی‌اغراق یکی از مهم‌ترین نقش‌آفرینی‌های کارنامه کاری او محسوب می‌شود. نه‌تنها خودش بسیار در نقش نشسته؛ که کاراکتری هم که بازی می‌کند را می‌توان یکی از کاراکترهای زن ماندگار در سینمای بعدازانقلاب دانست. «رگ خواب» یک تراژدی تمام‌عیار زنانه است و خب برآمدن از پس ایفای چنین نقش تراژیکی کار بسیارسختی می‌نماید و حاتمی به‌خوبی از پسش برآمده است. هرچندکه پیش‌تر چنین شدتی از بروز احساسات و عاطفه را کمتر در نقش‌آفرینی‌های او دیده‌ایم. این‌بار او یک بازی برون‌گرایانه ارائه می‌دهد. ضجه‌هایش را در دستشویی یا پشت فرمان به‌یاد بیاورید. کجا لیلا حاتمی را چنین پریشان و گریان به‌خاطر می‌آوریم؟ البته اوج این برون‌گرایی در سکانس مجادله نهایی بروز پیدا می‌کند؛ جایی‌که حاتمی آواره و سرگردان بدون‌اینکه دیگر چیزی برایش اهمیت داشته باشد به‌سمت رستوران می‌رود و جلوی همه واقعیت را برملا می‌سازد. بازی او دراین‌صحنه تنها نمونه این‌چنینی‌ست که از او سراغ داریم. «من» دیگر فیلمی‌ست که در آن حاتمی نقشی نسبتاً برونگرایانه بازی می‌کند. هرچند جنس این برونگرایی کاملاً با «رگ خواب» متفاوت است. در «من» او نقش زنی هفت‌خط را بازی می‌کند که هرکار خلافی؛ از قاچاق انسان تا دلالی و فروش الکل انجام می‌دهد و در محیط اطرافش مادام با مردانی قلدر سروکار دارد؛ پس باید پررو باشد تا جای پایش را محکم کند. باید بدون شوخی برخورد کند و داد بزند و حتی اگر لازم شد جلوی همه یک سیلی هم زیر گوش دستیار مردش بخواباند. «من» هم یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌هایی‌ست که لیلا حاتمی قهرمانش بوده. زنی شروشور که با آن ظاهر و منش آرام، خونسرد و البته محترمی که همیشه از خانم بازیگر سراغ داشته‌ایم کاملاً متفاوت است. مدل و رنگ مویش نیز کمک شایانی به بروز شیطنت و لات‌بازی کرده و استایلش روی موتور پشت‌سر امیر جدیدی (بازیگر مقابلش) که نشسته و دستش را اهرم کرده بامزه و به‌یادماندنی‌ست. تصویری که احتمالاً بعدازاین‌هم کمتر با آن روبه‌رو خواهید شد. «حکم» را می‌توان عصیانگرانه‌ترین نقش‌آفرینی حاتمی دانست؛ زنی‌که انگار به آخر خط عشق‌و‌عاشقی رسیده و دیگر هیچ‌چیز برایش اهمیتی ندارد جز گرفتن انتقام از مردی‌که رئیسش بوده و به‌نوعی هستی‌اش را به‌باد داده. فیلم با همین انتقام شروع می‌شود؛ جایی‌که حاتمی در لباسی تمام‌مشکی اسلحه را به‌سمت رئیس سابق خود نشانه گرفته و دارد یکی از بهترین و خاص‌ترین مونولوگ‌های زنانه آثار مسعود کیمیایی را ادا می‌کند و با رسیدن به این جمله: «تو که مغزت سرجاش نیست؛ اما من می‌زنم جایی‌که مغزته، جایی‌که باهاش فکر می‌کنی» اسلحه را به‌سمت مردانگی او هدف می‌گیرد و ماشه را می‌چکاند! انتقام‌گیری سخت و دردناک دختر ازدست‌رفته به اینجا ختم نمی‌شود. حالا نوبت به معشوق سابق و همیشه می‌رسد تا حکمش را بخواند. این‌بار اما احساسات جلویش را می‌گیرند تا رضا معروفی کار را تمام کند. در سکانس پایانی؛ جایی‌که عاشقانه این دو به لحظه خداحافظی رسیده، میمیک صورت حاتمی و آن بازی چهره‌اش با پولاد کیمیایی، غربت صحنه را دوچندان می‌کند و بغضش، تماشاگر را غرق‌تر و غرق‌تر در فضای عاشقانه ازدست‌رفته. شکوهِ «بی‌پولی» را می‌توان یکی از مهم‌ترین کاراکترهای زن در سینمای حمید نعمت‌الله دانست. زنی‌که انگار در هرکدام از فیلم‌های نعمت‌الله تکرار می‌شوند و سویه خاص روایت را به‌خود می‌گیرند. این زنان به‌هم‌متصل‌اند؛ از آتی «بوتیک» که در هیبت نوجوانانه‌ای ظاهر می‌شود تا شکوه «بی‌پولی» تا طناز طباطبایی «آرایش غلیظ»‌ و نهایتاً به «رگ خواب»‌ می‌رسند که انگار نمونه تکامل‌یافته و بسط‌داده شده همه این زنان است؛ اما آن ویژگی بارزی که از شکوه به بعد در زنان نعمت‌الله می‌بینیم و شکوه آغازگرش است، یک خنگی خاص و منحصربه‌فرد است که بیش‌ازهرچیز از سر سادگی بیش‌ازاندازه در کاراکتر به‌وجود آمده. شکوه هرچندکه بیش‌ازآنچه تصورش را کنید خنگ است اما هرگز اعصاب تماشاگر را خورد و او را از شکوه زده نمی‌کند. ‌یک خنگی مهربان، معصوم و تلطیف‌شده است که جان می‌دهد برای استایل معصومانه و بی‌ریای لیلا حاتمی. در وهله اول این انتخاب حاتمی برای ایفای نقش شکوه است که هوشمندانه و زیرکانه به‌نظر می‌رسد؛ ضمناً حاتمی هم به‌خوبی از پس درآوردن تصویر زن ساده‌لوح برآمده است. از لحن صدای آمیخته با بغضش تا حالت ناچاری که به چهره خود می‌گیرد همه‌وهمه شکوه را دوست‌داشتنی‌تر می‌کند. در نیمه ابتدایی و عاشقانه «رگ خواب»‌ هم مثل جایی‌که مرد دارد به دختر همبرگر زدن را یاد می‌دهد برای لحظاتی انگار سروکله شکوه در فیلم پیدا می‌شود. آنچه درباره بازی او در «جدایی نادر از سیمین»‌ جالب‌توجه است بالانس میان برونگرایی و درون‌گرایی کاراکتر است. زنی‌که در تراس خانه در سکوت به خیابان خیره شده و سیگار می‌کشد و درست چندلحظه‌بعدترش در یک هیستری عصبی و زنانه سرِ همسر فریاد می‌کشد و کنترلش را از دست می‌دهد. ایستادن دراین‌نقطه؛ یعنی اوج تشویش و پریشانی زنانه به‌غایت سخت است اما لیلا حاتمی به‌خوبی توانسته آن‌را حتی در لرزش صدا و دستانش هم به تماشاگر منتقل کند. سیمین یکه‌وتنهاست و دارد حتی دخترش را هم از دست می‌دهد و این تنهایی بیش‌ازهرچیز در پرخاشگری او دیده می‌شود. حاتمی از پس اجرای این حال پرخاش‌جویانه و ناآرام هم به‌خوبی برآمده است. ایفای نقش به‌مراتب سخت‌تر او، از باقی گروه بازیگری بیش‌ازهرچیز تماشاگر را به بحران میان این زوج نزدیک می‌کند و دلش را به تشویش و دلهره می‌اندازد.
آرين دانش‌نژاد/ وبلاگ نماوا

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه