کد خبر:
292925
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ دوشنبه ۲۴ بهمن -
07:02
هادی کاظمی؛ نیمرخ جدیِ یک بازیگر طنز
سعید جمالی
در هنگام تحصیل و از سالهای نوجوانی بهروی صحنه رفت. بعدها وارد دانشگاه شد و در رشته بازیگری تحصیلاتش را ادامه داد؛ دورهای که خودش معتقد است که هیچ کمکی به او و پیشرفتش در بازیگری نکرده است: «من در دانشگاه هیچچیز یاد نگرفتم؛ اما یک استادی داشتم بهاسم آقای دامود که خیلیچیزها به من یاد داد؛ ولی متأسفانه وقتی وارد دانشگاه شدم، حس اینکه چیزی در آنجا یاد گرفتم را نداشتم. دانشگاه بیشتر برای من محیطی بود برای ارتباط بیشتر؛ همین!» او از سال ۱۳۷۵ وارد تلویزیون شد؛ اما با بازی در نقش «نظام دوبرره» در سریال «شبهای برره» برای عامه مردم شناخته شد و از همانکار بهنوعی تبدیل به یکی از اعضای ثابت گروه مهران مدیری شد و تقریباً در همه کارهای بعد از «پاورچین» مدیری حضور داشت. وی در تلهفیلمها و سریالهای دیگری هم بازی کرده که از آنکارها میتوان به سریال «در چشم باد» ساخته مسعود جعفری جوزانی اشاره کرد. کاظمی با «قهوه تلخ» در نقش «باباشاه» جایگاه خود در طنز را محکمتر کرد.
«هادی کاظمی» از جمله بازیگرانیست که آرام و پیوسته جلو آمده و بهنحوی دراینسالها وارد هیچ حاشیهای نیز نشده است. او یکی از موفقترین چهرههای طنز بوده که اگرچه فرصتی برای حضور در نقشهای اصلی کاری را تاکنون نیافته؛ اما در هر قالبی که برایش درنظر گرفتهاند، توانسته بهخوبی و بهزیبایی خنده بر لب مخاطب بنشاند. او اگرچه همچنان با نقش «باباشاه» در «قهوه تلخ» و بعدازآن با «امیریل» در «شاهگوش» در ذهن مخاطبان جانمایی شده؛ اما کمتر زمانی بوده که با یک شخصیت جدید بهمذاق مخاطبان خوش نیامده است. تااینجایکار نیز بیشترین سهم موفقیت را از حضور در آثار تلویزیونی نصیب برده است. نقش «حسام دوبرره» و پدرش «نظام دوبرره» که سال 91 توسط او در مجموعه «پاورچین» ارائه شد؛ چنان باموفقیت همراه بود که در سال 94 در ساختهای دیگر از همین کارگردان بهنام «شبهای برره» تکرار شد و اینبار پختهتر، طولانیتر و مجموعاً تماشاییتر. او البته در فاصله اینکارها برای امیر فیضی در «مهمانان مادربزرگ» ظاهر شد که از برنامه کودکونوجوان شبکه ۲ پخش شد. یک حضور در مجموعهطنزی دیگر بهنام «شبکه سهونیم» نیز داشت که توسط داریوش کاردان کارگردانی شد و او را دراینراه باتجربهتر کرد. فعالیت در گروه مدیری باعث گسترش روابطش شد و او توانست در ساخته مشترک سیامک انصاری و پیمان قاسمخانی بهنام «فضانوردان» نیز بازی کند. شاید کمترکسی بداند که او قبلازاینها وارد دوبله شده بود؛ فعالیتی که البته بعد از درخشش در حیطه بازیگری، نتوانست ادامه یابد و حضورش منحصر به چند تجربه محدود مانند نسخه سینمایی «پرندگان خشمگین» (در قالب کاراکتر عالیجناب) و مدتها بعدازآن در قالب عروسک «مارال جلوه» از عروسکهای فصل چهارم «خندوانه» شد. او برای کارگردانی تازهوارد بهنام «علیرضا اتفاقیان» در سال 89 در «شب بهیادماندنی» بازی کرد که از شبکه خانگی پخش شد؛ و هرچه بهخاطر پخش نامناسب «گنج مظفر» نتوانست خوب دیده شود، در مجموعه بسیارموفق بعدیِ مهران مدیری باعنوان «قهوه تلخ» درخشید؛ او در دو نقش «باباشاه» و «کلنل توپولوف» بازی کرد که اولی در کنار «بابااتی» با بازیِ جواد عزتی به یک اتفاق خارقالعاده تبدیل شد. درپی موفق این نقش، تصویر او بارهاوبارها روی جلد نشریات رفت و نامش نیز دهانبهدهان چرخید. «بمانی هفتم»، «گردان آبنباتچوبی»، «بیتابی»، «خوابفروش» و «امضاء سفید» عناوین تلهفیلمهایی بودند که بین سالهای 87 تا 89 با حضور او از شبکههای مختلف تلویزیون پخش شد. او در یکی از مصاحبههایش درباره تواناییاش در قالب کمدین گفته است: «همین اول بگویم که کمدین نیستم؛ بهدلیلاینکه در ایران اصلاً کمدین نداریم؛ بلکه بازیگرانی داریم که کمدی هم کار میکنند. کمدین، تعریفش مشخص است؛ یعنی آدمهایی با یک وجهه مشخص در همه فیلم و سریالها! بدون هیچ تفاوتی و بدون هیچ اتفاق خاصی. هیچ اصراری نیز برای عوضکردن صورت، تیپ، لحن و ... ندارند؛ مثل چارلی چاپلین که همیشه با مشخصاتش او را دیدهایم و دوست نداشتهایم او را شکل دیگری ببینیم یا هارولد لوید، لورل و هاردی، بن استیلر، آدام سندلر و ... اینها تعاریفشان مشخص است؛ یعنی تماشاگر حاضر نیست آنها را در شکلوشمایلی دیگر ببیند. پس ما در ایران کمدین نداریم و اگر بوده، در قدیم بوده. بااینهمه، اولاً خیلی از بازیگران دوست دارند خودشان را بیشتر نشان دهند. برایهمین حتی زمانیکه بازی ندارند، المانی از نقشی که بازی کردهاند را نگه میدارند. این سلیقه کاملاً شخصیست؛ چون یکنفر دوست دارد مردم او را بیشتر بشناسند. عدهای هم گریم سنگین را ترجیح میدهند؛ چون میخواهند در جامعه راحتتر باشند. البته ممکن نیست؛ زیرا کسیکه محبوب شود، مردم صورت اصلی او را پیدا میکنند. چنانچه این اتفاق برای خیلی از بازیگران و خود من رخ داده. دوماً بهشخصه دوست دارم گریم روی صورتم باشد بهدلیلاینکه میخواهم چیزی جدید خلق کنم. اعتقاد دارم بازیگر هر نقشش باید با نقش دیگر متفاوت باشد». راهیابی او به سینما توسط مسعود جعفری جوزانی و با فیلم «ایرانبرگر» رقم خورد؛ این فیلم داستان امرالله خان و فتحالله خان است که بر سر انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت میکنند و ماجراهایی پیش میآید. کاظمی دراینفیلم در نقش «صحبت» بازی داشت. او درباره شیوه بازیهایش گفته است: «وقتی بازیگر قرار است شخصیتی را خلق کند، به او موقعیتی داده میشود تا شخصیت را بیافریند. من تمام تلاشم را کردهام تا هریکاز نقشها متفاوت از قبلیها باشد. اساتید بزرگ من همین مردم هستند و در بین آنها این تکیهکلامها پر است. خیلیها میگویند زهره (در شاهگوش) شبیه فلان همخدمتی ماست که موقع احترام نظامی، کلاً چپ و راست میشد. مابهازای این نقش در جامعه موجود است؛ برایهمین محبوب شده». او ادامه میدهد: «اصلاً خودم شبیه نقشهایی که بازی کردهام نیستم؛ حتی درونیاتشان هم شبیه من نبوده. من آدمی جدی و کاملاً متفاوت از این نقشها هستم. یکدورهای، یکی از بدترین سالهای زندگیام بود؛ ولی هرگز در بازیهایم نمود نداشت. در زمان قهوه تلخ کلاً حالم بد بود. خیلی از دوستان لطف دارند و درمواجههبا ما حواسشان هست؛ اما عدهای نیز در لحظه میگویند ما را بخندان و وقتی با واقعیت هادی کاظمی مواجه میشوند، میگویند چرا خودت را گرفتی؟» او در مصاحبهای دیگر درباره فعالیتش توضیح داده: «اکثر نقشهایی که تا الآن بازی کردهام، خودم آنها را خلق کردم. حتی ازقبل طراحیشده هم نبود. همه آنها ایده خام ابتدایی بوده که خودم به آن پروبال دادم. الآن بهاینباور رسیدهام راهی که آمدهام اشتباه نبوده اما کمکم میخواهم مسیرم را عوض کنم. درحالطیکردن مرحله گذار هستم که سخت هم هست. خیلی از نقشها را رد میکنم؛ چون دنبال چیزهای دیگری هستم». کاظمی درباره ورود به سینما نیز گفته است: «دوست داشتم زودتر وارد سینما شوم؛ اما نقشهایی که پیشنهاد میشد را نمیپسندیدم. گاهی تصورات ما وقتی از دور به چیزی نگاه میکنیم با آنچه از نزدیک میبینیم، متفاوت است. سینما از بیرون خیلیبزرگ و حرفهای بهنظر میرسد؛ اما وقتی وارد آن میشوید، میبینید با سایر عرصهها خیلی تفاوتی ندارد؛ مثلاً بعضی میگفتند فلانی بهدرد سینما نمیخورد! اینافراد آگراندیسمان و بزرگنمایی عجیبی درمورد سینما میکنند. منظورم ایننیستکه سینما و فیلمسازانش کوچک هستند. فقطاینکه گاهی بعضیچیزها را در ذهنمان بزرگ میکنیم؛ درصورتیکه اگر در کار خودت خوب و حرفهای باشی، چیزِ سختی وجود ندارد». وقتی از او پرسیده شد که از کسانیکه تو را میشناسند شنیده بودیم خیلی زندگی را به خودت سخت نمیگیری؛ اما ظاهراً این تعبیر دقیقی درباره تو نیست؛ پاسخ داد: «اتفاقاً ژن بیخیالی را از پدرم بهارث بردهام. پدرم از قدیم همینطور بود. در دوران نوجوانی من با برادرم با کلی زحمت و پولی که خودمان با کارگری درآورده بودیم توانستیم یک موتور بخریم که آنرا از جلوی در خانه دزدیدند. کلی حرص خوردیم و توی سرمان زدیم ولی پدرم با بیخیالی گفت بردند که بردند!»