از خودتان، خانواده و نحوه ورود به ورزش صحبت کنید.
در یک خانواده پرجمعیت بهدنیا آمدم که پنج برادر و سه خواهر بودیم. پدرم را در کودکی از دست دادم و مادرم مسئولیت ما را برعهده داشت. خواهر و برادرها مراقبتهای لازم را از هم داشتیم اما کسی دخالت نمیکرد و اگر تذکری داشت حتماً ازطریق مادر اینکار را انجام میداد. اکثر پسرهای خانواده ورزش میکردند. یکی از برادرهایم فوتبالیست و دیگری والیبالیست و دو خواهرم دبیر ورزش بودند. من هم در راهنمایی و دبیرستان والیبال بازی میکردم اما وقتی در سطح منطقه اول میشدیم دیگر خانواده برای حضور در سطح استان اجازه نمیدادند چون با شرایط فرهنگی ما جور نبود. کادر مدرسه هم میدانستند من و چند دانشآموز دیگر فقط تا سطح منطقه هستیم و باید برای بقیه مسابقات خودشان تیم را ردیف کنند. اینموضوع گاهی دادوفریاد خانم آرمان؛ دبیر ورزشمان را درمیآورد. دوران تحصیلاتم در مقطع کارشناسی تربیتبدنی مصادف با انقلاب بود. البته حسابداری را خیلی دوست داشتم اما اصفهان قبول شدم و خانوادهام اجازه ندادند. در رشته تربیتبدنی که متقاضیان زیادی داشت، شرکت کردم و با رتبه ۱۶ وارد دانشگاه تربیتمعلم شدم. در دوران دانشجویی در تیم والیبال و شنای دانشکده فعال بودم و در مسابقات داخلی هندبال و والیبال هم شرکت میکردم. دوسال بعد از ورودم به دانشگاه در آزمون دبیری برای مناطق مختلف تهران قبول و در دبیرستان نوشیروان منطقه ۶ حقالتدریس شدم. این مدرسه حدود 2000 دانشآموز مسلمان، مسیحی و زرتشتی داشت. سنم با دانشآموزانم چیزی حدود ششماه تا یکسال متفاوت بود چون در دبیرستان مشغول شدم. بعدها به دانشجوهایم سفارش کردم هرگز در مراحل اولیه کارتان در دبیرستان مشغول نشوید. من دانشآموزی با جثه بسیارقوی و درشت در رشته پرتاب وزنه داشتم که پدرش ایرانی و مادرش آلمانی بود؛ دستش را دور گردنم میانداخت و میگفت نگفتی چندسالت است؟! اما ازآنجاییکه ورزشکار بودم به فضای کار کلاسم تسلط داشتم؛ یعنی در والیبال، بسکتبال و سایر رشتهها جلوتر از بقیه بودم و بچهها هم دوست داشتند معلمشان کاربلد باشد. ازاینرو ضمن رفاقت با دانشآموزانم بر کارم هم تسلط داشتم. اینفضا دشوار ایجاد شد اما بعد از چندسال بهعنوان یکی از معلمهای موفق منطقه ۶ انتخاب شدم. حین تحصیل در دوره کارشناسی انقلاب فرهنگی شد و بعد از لیسانس جذب دانشگاه تهران شدم. تدریس میکردم و امکان تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد هم داشتم. آنزمان دکتر رضوی معاون فنی سازمان تربیتبدنی و خانم طاهریان رئیسدفتر امور مشترک انجمنهای ورزش زنان بود. سهسال متمادی بین معلمان در مسابقات علمی، فرهنگی و ورزشی اول شدم. آقای رضوی از من خواست در سازمان تربیتبدنی کار کنم. من و خانوادهام دوست نداشتیم چون دانشگاه و درس را ترجیح میدادم اما حس کردم ورزش زنان به تحول نیاز دارد؛ بنابراین به سازمان تربیتبدنی رفتم و مدتی معاون خانم طاهریان بودم. درادامه پنجسال مسئول ورزش زنان استان تهران شدم و بعد هم استعفا دادم.
چرا استعفا دادید؟
معاونت، کار اجرایی صرف بود درحالیکه من بسیار پرهیجان بودم و خودم نیاز به آموزش و ارائه مطالب علمی و فنی داشتم. میخواستم ورزش کنم و در فضای کاملاً ورزشی باشم اما در سازمان از صبح تا شب کار اجرایی انجام میدادیم که شدیداً نیاز بود. مجدد در منطقه ۶ آموزشوپرورش حقالتدریس شدم. زمان زیادی طول نکشید که ادارهکل تربیتبدنی وزارت آموزشوپرورش متوجه حضورم در مدرسه شد و خواستند در حوزه ستاد کار کنم؛ بنابراین کارشناس مسئول ورزش دانشآموزان دختر سراسر کشور شدم. ضمن آموزش، برای بخش دختران برنامهریزی میکردیم و واقعاً لذت میبردم. رشتههای مختلفی را فعال کردیم و مسابقات بهشکل المپیاد برگزار شد. مجله «زیور ورزش» را راهاندازی کردیم و سالنهای اختصاصی برای دختران گرفتیم. سال ۷۷ ادارهکل تربیتبدنی دختران در آموزشوپرورش تأسیس شد. سال ۷۷ تا ۸۳ زیباترین زمان کارم بود چون ما از یک اتاق کوچک به جایی رسیدیم که ۴۵ کارمند در ادارهکل دختران فعالیت میکردند. همان سال اول در همه استانها کارشناس مسئولین و مدیریت ورزش دانشآموزان دختر را از زنان انتخاب کردم و تحول عظیمی دراینبخش ایجاد شد چون دیگر مدیریت ورزش دختران ازطریق مدیران زن اداره میشد و سرانه ورزش دختران بهحساب مخصوص خودشان واریز میشد. استانها باتوجهبه شرایط خوبی که داشتند خیلی باانگیزه و قوی کار میکردند و هرروز نتایج بهترازقبل بود. دعواهای زیادی نیز داشتیم. ادارهکل تربیتبدنی پسران همپای دختران فعالیت میکرد و قرار نبود هرکاری آنها میکنند ما هم انجام بدهیم.
در شکلگیری فدراسیون اسلامی وزش زنان، شما چه نقشی داشتید؟
این فدراسیون با طرح موضوع مسابقات زنان مسلمان شکل گرفت. خانم هاشمی آنزمان نایبرئیس کمیته ملی المپیک و دورهای هم عضو هیئت اجرایی کمیته المپیک بود. طرح مسابقات را آورد البته خودش میگوید اینطرح را آقای افشارزاده پیشنهاد داد. طرح باعث رشد زنان شد و شرایط اعزام به مسابقات برونمرزی را برای زنان ایجاد کرد. مقرر شد با کشورها جلساتی برگزار شود و موضوع را با آنها هماهنگ کنیم تا مسابقات در سال ۷۰ برگزار شود. ازطرفدیگر باید خودمان هم آماده میشدیم. باید برای خیلی از مسئولیتهایمان نفر تربیت میکردیم. مدیر، داور و مسئول برگزارکننده مسابقات زن نداشتیم و قرار بود سال ۷۰ مسابقات را در هشت رشته با حضور ۶۰۰ مهمان برگزار کنیم. آنزمان نصرالله سجادی دبیرکل کمیته ملی المپیک بود. من را به مسئول برگزاری مسابقات آسیایی والیبال معرفی کرد که کنارش چگونگی اجرای مسابقات از دستورالعمل گرفته تا تعداد نفرات در هر رشته و ... را یاد بگیرم. دو،سهماه گذشت. آن آقا مسابقه یک رشته را برگزار کرده بود اما مسابقات ما در هشت رشته بود و هرروز تسهیلاتی برای کشورها ایجاد میکردیم. گفت اینگونه نمیشود و رفت. من ماندم و تلاش کردم. از این فدراسیون به آن فدراسیون، از این مربی به آن مربی اطلاعات را گرفتم. خانمهای انجمنهای ورزشی هرکدام درمورد رشته خود تلاش کردند تااینکه هشت،نهماهبعد گزارش کارمان را دادیم. سراغ آن آقا را گرفتند که گفتم رفته و اینکارها را خودمان انجام دادهایم.
برای توسعه ورزش زنان چه مشکلاتی داشتید؟
من؛ هم از مشکلات میگویم و هم از کارهای قشنگی که انجام شد. یکبار در بازدیدهای دورهای از استانها به کاشان رفته بودم. آقای الماسی؛ مدیر تربیتبدنی کاشان من را به مجتمعی آموزشی برد که خیری بهنام آقای کتابچی ساخته بود. دبیرستان و مدرسه راهنمایی را ساخته بود و درحالساخت یک دبستان هم بود. درحالیکه از تپههای خاکی بالا میرفتیم به آقای کتابچی گفتم باید یک سالن ورزشی کنار این مجتمع بزنید چون دختران نیاز دارند. جواب نمیداد و میرفت. دوباره همینموضوع را تکرار کردم و جواب نمیداد. از رو نرفتم و باز تکرار کردم. در تپه چهارم،پنجم گفت خانم اصلاً نمیدانم میخواهی در ورزش خیر کنی یا شر! دیدیم راست میگوید چون آموزش و سواد را میشناخت و میدانست اهمیت دارد اما از نقش ورزش در سلامت دانشآموزان اطلاع نداشت. گفتم آقای کتابچی سهماهدیگر یک برنامه در قزوین دارم. آنجا به شما درمورد ورزش دختران میگویم. جشنوارههایی که ابتدای المپیادهای قبلی برگزار میشد آقای کتابچی را قانع نمیکرد؛ بنابراین با خانم محمدیان، خانم مظلومی و چندنفر دیگر جلسه برگزار و کاری نمایشی را طراحی کردیم. برای آوردن امامجمعه قزوین خیلی تلاش کردم. میگفت حالم خوب نیست که قرار شد برای پنجدقیقه بیاید اما دوساعت در سالن بود. همراه با آقای کتابچی ۱۰ خیر دیگر هم دعوت کرده بودم. وقتی برنامه تمام شد. امامجمعه قزوین جلوی دوربینهای صداوسیما از نیاز بچهها به ورزش صحبت کرد. برگشتم تا حالوهوای آقای کتابچی را ببینم که رفته بود اما برایم یک یادداشت گذاشته بود که «خواهرم؛ الآن فهمیدم ورزش چیست و چه میخواهی. ششماهبعد بیا و سالن را تحویل بگیر». پنجماهبعد از دفترش به من زنگ زدند که نیا چون سالن خیلیبزرگ شده و ششماهدیگر وقت لازم است. بعد از یکسال رفتم که سالن خیلیبزرگی ساخته بودند. خدا رحمتش کند. یک طرح دیگر «طرح سنجش ساختار قامتی در سراسر کشور» بود. آقای دکتر یحیی؛ سخنگوی مشاور طرح بودند. ناهنجاریهای زیادی گرفتار ما شده بود که طرح را در استانها انجام دادیم. بهخاطر اینطرح چندبار از سمت مدیرکل استان کهگیلویهوبویراحمد توبیخ شدم چون به وزیر نامه میزد که همه ایرادات دختربچههای ما را مشخص کرده و هیچکس با آنها ازدواج نمیکند! وقتی مسائل را شفاف کردم هنوز به تهران نرسیده بودم که مدیرکل تربیتبدنی کهگیلویه به وزیر نامه زده که سهمیه ما را دوبرابر کنید. در منطقه ۱۷ تهران پدر یکی از بچهها پزشک بود. وقتی معلم ورزش به ایشان میگوید فرزندت اسکولیوز دارد پدر دانشآموز با معلم ورزش ما دعوا کرده بود اما به پزشک ارتوپد مراجعه و اسکولیوز را تأیید کرده بود. بنده خدا دیگر خجالت کشید به مدرسه بیاید؛ در یک روزنامه از معلم ما تشکر کرد و روزنامه را به مدرسه فرستاد.
از اولین اعزام زنان به خارجازکشور صحبت کنید؛ در چه رشتهای بود و چه مشکلاتی داشتید؟
اولین تیم که به خارجازکشور اعزام شد، تیراندازی بود. ازآنجاکه هیچ تیراندازی نداشتیم من را بهعنوان مسئول انجمن اینرشته انتخاب کردند تا تیراندازی را راه بیندازیم و در مسابقات بینالمللی شرکت کنیم. هنوزهم نمیتوانم یک تیر به هدف بزنم! در سالن حجاب شش خط درست کردیم و سه کلت و سه تفنگ گرفتیم. تیمسار ملکزاده؛ رئیس فدراسیون خیلی کمک میکرد. دو مربی را هم به ما دادند و کار راه افتاد. زمان بازیهای آسیایی ۱۹۹۰ پکن بود. کمیته ملی المپیک و سازمان تربیتبدنی بهایننتیجه رسیدند که تیم تیراندازی زنان را با پوشش اسلامی چادر به این مسابقات بفرستند. شش خانم ورزشکار؛ من بهعنوان سرپرست و دو مربی هم بودند اما ما را به دهکده نبردند. بههرحال ما را به هتل بردند. صبح تا عصر در سالن تیراندازی که با دهکده متفاوت بود، تمرین میکردیم و دوباره به هتل برمیگشتیم. روزها را میشمردم و متوجه شدم روز ششم افتتاحیه بازیهاست و اگر در افتتاحیه شرکت نکنیم که بهدرد نمیخورد. بچهها را جمع کردم. اسم دو هتل را بلد بودم که آقای غفوریفرد در یکیازآنها بود. ماشین گرفتیم و هیئت اجرایی در هتل اول بودند. آقای غفوریفرد از دیدن ما تعجب کرد و پرسید اینجا چهکار میکنید؟ گفتم مگر معتقد نبودید ما ارزشهای نظام هستیم؛ پس چرا ارزشهای نظام در هتل هستند. درنهایت مقرر شد فقط شش ورزشکار در مراسم افتتاحیه شرکت کنند. ما را برای اولینبار به دهکده بردند که همه تعجب کردند. در مراسم افتتاحیه مسئول همه اسباباثاثیه ورزشکاران شدم. بماند که با چه حالتی روی سکوها رفتم. به بچهها گفتم حواستان باشد شما را جلوی کاروان میگذارند، نروید پشتسر کاروان بایستید. تازمانیکه کاروان ایران بیاید خدا و پیغمبر را قسم میدادم که همهچیز به خیر بگذرد، همه تشویق کنند و نگرانی مسئولان از بین برود. کاروان ایران بالاخره از تونل بیرون آمد و همه مردم حاضر در ورزشگاه برای ما دست زدند. من فقط از اسکوربرد به رؤسا و وزرا نگاه میکردم. همه ایستاده به آقای غفوریفرد تبریک میگفتند که زنان را با حجاب اسلامی آورده. روز بعد که به میدان تیراندازی رفتیم شرایط شکل دیگری بود. تمام روزنامهها عکس بچههای ما را کار کرده بودند. مربیان کشورهای اسلامی میگفتند از شما یاد گرفتیم که دور بعد زنانمان را بیاوریم. خیلیها تلاش کردند تا این شش ورزشکار در بازیهای آسیایی شرکت کنند.
فعالیت زنان در رشتههایی مثل بوکس، ژیمناستیک و ورزش زورخانهای هنوز مجوز نگرفته است و در دوره حضور شما در معاونت توسعه ورزش زنان هم بحث کسب مجوزشان مطرح شد. چرا به آنها مجوز نمیدهند؟
لباس ژیمناستیک با این ملاحظات و شرایط فرهنگی مجوز نمیگیرد؛ چون بخشی از نمره قهرمانی مدل لباس و آرایش ورزشکار است. تنها یک رشته ژیمناستیک ریتمیک داشتند که خانم اینچهدرگاهی لباسهایی را تن بچهها کرده بود که بهنظرم اصلاً خوب نبود. خیلی پُف داشت. میتوانستیم به این مجوز بدهیم و مشکلی نبود اما هیچ ارزش قهرمانی و مدالی برای اینرشته ژیمناستیک نداشتیم. لباس ریخت جالبی نداشت و فقط برای رفتن طراحی کرده بودند. اصلاً بهدرد کار ورزش نمیخورد. به خانم اینچهدرگاهی گفتم با این لباس نمیتوان کار ژیمناستیک انجام داد؛ فکر دیگری بکن. پیشنهاد دادم لباسهای کوراش را ببیند.
چرا لباس دیگری را طراحی نکردند؟
نمیدانم و دیگر نفهمیدم. باید ابتکار و خلاقیت بیشتری بهخرج میدادند. افراد متخصص هم لباس را تأیید نکردند. دلمان میخواست کمک کنیم. به وزنهبرداری هم کمک کنیم. ژیمناستیک برای رفتن مشکلی نداشت فقط نمیتوانست لباسش را ردیف کند. لباس کوراش را هم پیشنهاد دادم اما به زمان رفتوآمد خانم اینچهدرگاهی خورد و نشد.
چرا مجوز بوکس و زورخانه صادر نشد؟
وقتی معاون وزیر ورزش بودم، رئیس فدراسیون وقت بوکس گفت تعدادی خانم متقاضی هستند. تمام آنچه را از دوره خانم محمدیان درمورد بوکس بود، بررسی کردم؛ آسیب دراینرشته اجتنابناپذیراست. من هم روی آن سفتوسخت ایستادم و جواب منفی دادم. رئیس فدراسیون بازهم آمد که تعداد زیادی متقاضی داریم. روز بعد ۱۰، ۱۲ دختر زیر ۲۰سال به اتاقم آمدند و گفتند تعدادشان زیاد است. گفتم چرا به ووشو نمیروید؟ گفتند بوکس هیجان ما را تخلیه میکند. گفتند که دراینرشته آسیب میبینند و من هم جواب دادم بههمیندلیل مخالف هستم اما گفتند آسیب بدنی که در والیبال، فوتبال و سایر رشتهها هم وجود دارد. متوجه شدم مربی زن ندارند و آسیب آنها از اختلاط است و خودشان ناراحت هستند. اینجا دیگر برایم یک مسئولیت جدید بود. تحقیقاتم را شروع کردم و متوجه شدم تعداد زنان متقاضی بوکس زیاد است و در زیرزمینهایی فعالیت میکنند که قانونمند نیست. با دست پر با آقایان علینژاد و عبدالحمید احمدی و حراست صحبت کردم. در شورای معاونان مطرح کردم که آقای سلطانیفر مخالف بود اما حرفهایم را گوش داد. گفتم آمادگی دارم همهجا بروم و مجوز را بگیرم. تعداد اینافراد کم نیست و باید از آنها مراقبت کنم. نمیتوانم رهایشان کنم. این به عمر مدیریت من و آقای سلطانیفر کفاف نداد اما هنوز پیگیری میکنم و اطلاعات را دراختیار معاون جدید قرار میدهم.
مجوز راهاندازی کدام رشته سختتر بود؟
هر رشتهای در شروع کار مشکلات خود را دارد چون تازه است و باید اطلاعات را به افرادیکه کمتر در حوزه ورزش هستند، بدهیم و آنها را آشنا کنیم. بازخوردهایی که از سمت جامعه میآید را ازقبل پیشبینی کنیم و پاسخ آنرا داشته باشیم. شاید آسانترینها شطرنج و تیراندازی باشند چون حرکت دراینرشتهها وجود ندارد و پوشش ورزشکاران درگیر نمیشود. مجوز وزنهبرداری و پاورلیفتینگ سخت بود. در قایقرانی هم برایاینکه بچههای قایقرانی مجوز لباس بگیرند و ازنظر فدراسیون جهانی مشکل پیدا نکند، تلاشهایی داشتیم.
بهترین و بدترین خاطرهای که از دوران مدیریت ورزشی دارید، چیست؟
بدترین خاطره نداشتهام. هرجایی هم که موفق نشدهایم زمینهای برای برنامهها و کارهای بعدی شد. یکی از قشنگترین لحظهها بعد از بازیهای آسیایی ۱۹۹۰ پکن، مدالآوری تیراندازان در بازیهای بوسان بود که الهه احمدی، لیدا فریمان و راحله خیراللهزاده در تیراندازی تیمی برای اولینبار مدال گرفتند. همان مدال باعث شد که تعداد زیادی در تیراندازی ثبتنام کنند و رشد خوبی داشته باشند.
خاطرهای از سختی کار ورزش زنان بهیاد دارید که برایمان بگویید؟
بیشتر در رشته تیراندازی کار کردهام که بهدلیل نوع فعالیتش کمتر با مشکل مواجه بودیم اما سال ۸۳ یا ۸۴ در بخش روئینگ دختران و پسران ورزشکاران شاخصی را انتخاب کرده بودیم که ورزشکاران اعزامی به بازیهای آسیایی ازنظر قدوقواره متفاوت بودند. قبل از بازیهای دوحه چندماه با آنها کار کردیم. استعدادیابی بهدرستی انجام شد، بهترین مربی خارجی با آنها کار کرد و درسومشقشان هم بهخوبی پیگیری میشد چون در مقطع راهنمایی و دبیرستان تحصیل میکردند، نگران درسشان بودند؛ بنابراین با هماهنگی آموزشوپرورش کتابهایشان را خلاصه میکردیم و اهم مطالب را به آنها میدادیم. بچهها بههیچوجه نگران عقبماندگی تحصیلیشان نبودند و دریکسال ۱۶نفر را برای ورود به دانشگاه به وزارت علوم معرفی کردیم. بچههای روئینگ دختران و پسران در بازیهای آسیایی مدال نگرفتند و کانوئینگ مدال آورد. روئینگ تجربهای اندوخت که از دوره بعد در هر رویدادی شرکت میکرد، مدال میگرفت.
در زمان شما بحث ورود زنان به ورزشگاه مطرح شد؛ چه اقداماتی برای بازکردن گره آن انجام دادید؟
جالب است که ورود زنان به ورزشگاه در زمان آقای سلطانیفر اتفاق افتاد. آقای سلطانیفر جلسات متعددی برای اینموضوع برگزار کرد. نگاه شورایعالی فرهنگی را انعکاس داد که در بحث زیرساختها باید کار شود و با فدراسیون فوتبال و شرکت توسعه تجهیز جلسه داشت. زمان معاونت خانم محمدیان تعدادی خانم وارد ورزشگاه شدند اما در زمان من تقریباً 5000نفر بودند. در شورای اجتماعی فرهنگی زنان هم اینموضوع را بهشدت دنبال میکردم. خانم آیتاللهی هم دراینزمینه خیلی کمک کرد.
چرا اینموضوع هنوزهم حلنشده است؟
بهراحتی میتوانیم با هماهنگی بین بخشها اینکار را انجام بدهیم. اینموضوع تنها به وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال مربوط نیست و نهادهای مختلفی دراینزمینه نقش دارند. اگر همه دستبهدستهم بدهند میتوانیم شرایط را بهخوبی اداره کنیم.
نظر علما چه بود؟
با هماهنگی علما اینکار انجام شد. مخالفت میشد اما بحثهای متعددی صورت گرفت. 5000نفر را بردیم اما ظرفیت ورزشگاه آزادی ۱۰۰هزارنفر است. باید بتوانیم زیرساخت مناسب ورود و خروج و استفاده از امکانات را فراهم کنیم. مخالفتها بههمیندلیل است. اگر اینمسائل مهیا شود بهنظرم مخالفت خاصی وجود ندارد. فدراسیونها در همه رشتهها تلاش خود را برای رشد انجام میدهند اما گاه برخی از مسئولان نگاه سلیقهای دارند و نمیتوان کاری کرد؛ باید منتظر ماند که دوره آن فرد تمام شود و دوباره موضوعات را پیگیری کرد.
معصومه مومیوند/ ایسنا