کد خبر:
293034
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ يکشنبه ۲۱ اسفند -
07:11
نگاه جامعهشناختی به عید نوروز
نوروز، بخشی از ادبیات توسعهگرای ایران است
بیشک درخصوص نوروز تعابیر متعدد و گستردهای وجود دارد. عدهای نوروز را در تغییر سال و رسیدن فصل بهار تعبیر میکنند؛ اما باید درنظر داشت که فلسفه عمیق و غنی در پشت این تحول تاریخی وجود دارد. درواقع شاید آنرا بتوان یکی از نقاط عطف تاریخی ایران و جهان دانست. شاید ازاینمنظر باید اینگونه بیان داشت که نوروز باعث میشود تا نوع نگرش ما به تاریخ و هستی دچار تغییروتحول شود.
اگر بخواهیم نوروز را با یک نگاه پدیدارشناسانه نگاه کنیم، میتوان برای شناخت و تجربهکردن آن پنج مرحله را درنظر گرفت. مرحله اول نوعی نگاه به گذشته و تاریخ را در بر خواهد داشت. وقتیکه به گذشته تاریخی نوروز نگاه میکنیم آنرا در ایران بسیارغنی و حائزاهمیت میبینیم. نوروز از پارسی میانه برگرفته و از زبان اوستاییست. مورخان معادل اوستایی آنرا «ناواکا» یا «رائوکا» حدس میزنند. در برخی از متون کهن مثل شاهنامه، تاریخ طبری گفته میشود که جمشید و در برخی متون دیگر کیومرث را بهعنوان مبدع نوروز معرفی میکنند؛ آنچه حائزاهمیت است، خارج از نحوه پیدایش و نوع نگاه به آن، در تاریخ تحولات ایران نوروز جایگاه ویژه دارد. در اشعار شاعران معروف ایرانی نیز میتوان زمینههایی از این توجه را یافت.
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه بگویی خوش است
خوش باش و مگو ز دی که امروز خوش است
خیام نیشابوری
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزلگفتن بیاموزی
حافظ شیرازی
اما در مرحله دوم نوروز را میتوان نوعی «درحالزیستن» درنظر گرفت. وقتی نوروز میآید و سال تغییر میکند، افراد سعی میکنند نوعی «درحالشدن و تجربهای از آن گسترده» را در خود بیابند. هر فرد میتواند بهنوعی «خودشُدن، بازشدن و گشایش» را در وجودش احساس کند و این دقیقاً همان اتفاقیست که شاید در اطراف ما و در طبیعت نیز بهوقوع میپیوندد. براینمبنا نوعی همآوایی انسان با طبیعت رخ میدهد.
در مرحله سوم فرد، نوعی بازگشت به طبیعت خواهد کرد و رجوع به طبیعت مهمترین تحولیست که باید بر آن توجه شود. برهمینمبنا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه حضور سبزه در سفره هفتسین در خانه ایرانیان بر همین روال استوار شده است. ازطرفدیگر بسیاری از ایرانیان و سایر افراد که در جغرافیای جشن نوروز زندگی میکنند، براینباورندکه باید گلهای روییده شده در فصل بهار را به خانه آورد. این نیز نشانهای از ارتباط با طبیعت است و فرد تلاش میکند خود را بهنوعی به طبیعت نزدیک نماید.
در مرحله چهارم وقتیکه فرد با طبیعت همنوا میشود، حال میتواند به جامعه بازگشته و فرایندی از مهرورزی را که از طبیعت آموخته درتعاملبا دیگران قرار دهد. فرد دراینجا بهنوعی مهرورزی درونیشده دست مییابد و تلاش میکند تا آن تجربه ناب را با دیگران بهاشتراک بگذارد. دراینجا فرد، عاشقیست که هدفش بهترکردن حال دیگران و جهان است.
و در مرحله آخر فرد بعدازآن که تجربهای از مهرورزی غنی را در خود و دیگران پیدا کرد، نوعی نوسازی و خلاقیت در وجود او بروز میکند که میتواند زندگی جدید را بعد از تعطیلات نوروز تجربه نماید.
درایننگاه پدیدارشناسانه بهنوعی کنشگر بهتعبیر «جورج هربرت مید» و «هربرت بلومر» از وضعیت کنش ماندگی بهسمت کنش تازگی حرکت میکند و این یک تحول عمیق و ساختاری در او بهحساب میآید. نوروز را میتوان برمبنای سه ویژگی درنظر گرفت:
۱. حکمت
۲. تجربه زیسته و دانش بومی
۳. مهرورزی
براینمبنا اگر این سه وجه را ترکیب دیالکتیکی نماییم، میتوان گفت که در گستره تاریخ برای ایرانیها ترکیب عشق و خرد حائزاهمیت بوده. براینمبنا اگر بخواهیم نگاهی انتقادی ازمنظر توسعه به مدرنیته جهانی داشته باشیم، باید گفت؛ آنچه در مدرنیته بهچشم نمیخورد، عدم وجود خردورزی مهرورزانه است. غربیها بهتعبیری که «سید جواد طباطبایی» میگوید: در دو وجه پاسخگوی نیازهای انسان امروز هستند. بهعقیده وی؛ تجدد در غرب دو عنصر اصلی و اساسی دارد:
۱. خرد دموکراتیک (از ماکیاولی بهبعد)؛ یعنی حاکمیت ناشی از مردم است و در تمام امور معیشتی، روابط، مناسبات و فرهنگ مردم، باید عقل جمعی را بهکار گرفت.
۲. خرد تکنولوژی؛ یعنی باید از کلیه منابع، بهرهبرداری عقلانی کرد (شیرزادی، ۱۳۹۱: ۲۱-۲۲).
واقعیت ایناستکه اگر بخواهیم توسعه را برمبنای شرایط بومی درنظر بگیریم باید بگوییم وجه سومی وجود دارد که «طباطبایی» به آن اشاره نمیکند و آن، خردورزی مهرورزیست. خردورزی مهرورزی که نگارنده بر روی آنسالها مشغولبهکار است بخشیازآن را میتوان در آیین نوروز بهدست آورد. درواقع در حوزه تمدنی ایران ازنظر فرهنگی و مبانی زیستی، نکاتی وجود دارد که میتوان آنرا بسیارمؤثر دانست؛ لذا انسانها برای رسیدن به شکوفایی نیاز به اندیشهای دارند که درعمل بتواند زندگی آنها را دچار تغییروتحول کند. برهمینمبنا نوروز نهتنها در گستره زمانی و مکانی خاص بلکه میتواند در کلیت تمدنی ایران ازنظر مبانی علمی، فنی، وسایل ارتباطی، رفاه و آسایش مدنظر قرار گیرد. نوروز میتواند رفاه را بهشیوههای گوناگون در زندگی تعریف کند. ازاینمنظرکه آنرا میتوان حکمتی دانست مبتنیبر بصیرت و خرد مهرورزی. این خرد مهرورزی از خود آغاز و تا دیگران ادامه دارد.
اگر بپذیریم که فرهنگ و تمدن ایرانی درطولتاریخ طبق بالندگی خود در حوزه حکمی و خردورزی، تجربهای در حالِ «شدن» است، گزاف نگفتهایم. هرچندکه وقتی صحبت از تمدنسازی میشود عدهای براینباورندکه مسیر رشد هر کشوری بهاینصورت است: باید از یک مرحله گذر کرد تا در مرحله جدید تجربیات عمیقی را داشت؛ مثلاً «حسین عظیمی» (استاد اقتصاد) براینباوراستکه در جریان شکوفایی یک تمدن تازه، بصیرتی تازه ایجاد میشود که میخواهد تبدیل به یک تمدن جدید شود؛ پس با تمدن قدیم در تقابل و تعارض قرار میگیرد. در جریان تحولات، تمدنها و شکوفایی یک تمدن تازه، زیرساختها و نهادهای تمدن قدیم با اندیشه و بصریت تمدن جدید در تقابل و معارضه قرار میگیرند و اینجاست که فرایند توسعه را تعریف میکنیم؛ یعنی فرایند توسعه فرایند تقابل و تعارض نهادها و زیرساختهای تمدن قدیم با اندیشه و بصیرت تمدن جدید است؛ مشروطبراینکه تقابل و تعارض در مسیر سازندگی تمدن جدید و تازه باشد (همان منبع، ۲۲-۲۳)؛ نگاهی که دکتر «عظیمی» دارد اگرچه قابلتأمل است اما باید درنظر داشت که گاهی در مفاهیم جدید توسعه، تمدن توسعهگرا میتواند در ایجاد یک دیالکتیک دوسویه بین تمدن قدیم و جدید پدید آید. هرچندکه بخشهایی از تمدن قدیم، طبیعتاً منسوخ میشود اما بدینمعنا نیست آن چیزهاییکه میتواند به نیازها و خواستههای ما پاسخ دهد از بین برود. میتوان گفت؛ نوروز تجربه زیسته و دانش بومی غنیست که میتواند کنار تجدد نقش پررنگی در همآوایی انسان ایرانی امروز ایفا کند. انسان ایرانی امروز برایاینکه سربلند باشد نیاز به این دارد که از گستره معنایی خود بهشیوه مناسب استفاده کند. درواقع دراینجا برمبنای آنچه «یورگن هابرماس» میگوید: نیاز به یکنوع کنش ارتباطی بین بخشهای مختلف فرهنگی خود و دنیای جدید داریم. این ارتباط و تعامل باید بتواند صدای ما در جهان بیرون باشد و صداهای جهان بیرون را در ما منعکس نماید. این انعکاس دوسویه نکته مهمیست و براینمبنا نمیتوان از تجربیات غنی دنیای کهن چشمپوشی کرد.
نوروز در خود توانایی بازتولید انسان را بهشیوههای مناسب دارد؛ طوریکه میتوان بسیاری هراسها و ترسهایی که در دنیای جدید وجود دارد را از ما دور نماید. دراینجا توجه به نکتهای حائزاهمیت است و آن اینکه نوروز را میشود از دو وجه «کالبدی مناسکی» و «معنایی معنوی» تحلیل کرد. متأسفانه در سالهای اخیر بیشتر به مبانی کالبدی و مناسکی نوروز بیشتر توجه شده؛ درحالیکه آنبخش معنایی و معنوی که میتواند بسیارمؤثر باشد، کمتر مورد تحلیل قرار گرفته است. حال اگر به بخش معنایی توجه کنیم، از دو وجه نقش کلیدی در روند توسعه ایران ایفا میکند: اول، نوعی مقاومسازی ایرانی را در برابر جریانهای بیرونی ایجاد میکند. درواقع اگر نسل جدید بتواند معانی و ارزشهای درونی نوروز را درک نماید درآنصورت وارد حوزهای از تحول درونی میشود. درواقع کنشگر هنر طراحی درون و نگاه زیباییشناختی به خود و دیگران را مبتنیبر سازههای ارتباطی با طبیعت پیدا میکند. این بخشیست که میتوان آنرا نوعی رهاییبخشی درنظر گرفت. نکته دوم نوع نگرشیست که طبیعت به ما میدهد: اینکه به هیچچیز بیتوجه نباشیم و بتوانیم مصادیق نو را از اطرافمان یاد بگیریم. نگرش خردورزانه نوروز براینمبنا شکل میگیرد که ارزشهای آن امکان نوعی «قدرت تکثرگرایی» را در افراد تقویت میکند؛ که این امکان را به ما میدهد تا در نگرش به تجدد و مدرنیته غربی بیتفاوت نباشیم و بتوانیم با آن کنار بیاییم. وقتی «فوکویاما» تئوری «پایان تاریخ» را در بخشی از نظریهپردازیهای خود اعلام کرد؛ عدهای آنرا مهمترین تراژدی تاریخ درنظر گرفتند چراکه وقتیکه تکثرگرایی در برابر نگاههای تکساحتی رشد میکند، این تفکر در ذهن انسان پدید میآید که بخشی از انسانها نادیده انگاشته میشوند. امروزه نیز بحث پایان زندگی تراژیک انسان بسیار بهگوش میخورد و برخی نظریهها درباره سرنوشت شوم انسان سخن میگویند. این منسوخشدگی موضوع بسیارمهمیست. دراینجاست که فرد خردورز مهرورزی که نوروز را درک میکند میتواند این فرایند را تغییر دهد. نوروز به ما میگوید که طبق تغییروتحولی که در طبیعت هرسال پدید میآید چیزی بهپایان نمیرسد و ما در یک دگردیسی درونکاوانه از خود قرار داریم که باید بتوانیم «خود برتر» را پیدا نماییم. این پیداکردن «خود برتر» نکتهای بسیارمهم؛ و قسمت خلاق نوروز است که کمتر به آن توجه شده؛ دراینجا لازماستکه از توجه به نگاه پایان تاریخ براساس نوروز بتوانیم مانیفست جدیدی را به جهانیان ارائه دهیم و این هنر نوروز است که میتواند ارزش زیباییشناختی همه شکلهای جدیدتری از انسان را ارائه دهد؛ اشکالی که درنوعخود قابلتأمل است و توانایی برسازی همهچیز را بهشیوه مناسب و متحول در خود داراست.
نوروز را میتوان موضوعی بسیارپیچیده دانست که در درون آن بخشی بهنام پدیدارشناسی بازنگرانه انسانیت انسان وجود دارد و آن پرسشهاییست که فرد ممکن است در مواجهه خود و طبیعت به آن دست یابد. شاید درابتدا کمی گیجکننده بهنظر بیاید اما اگر کمی از این فرایند گیجکننده، عبور کنیم، درآنصورت میتوانیم با شناخت و آگاهی از معرفت درونی نوروز نوعی تحول را بهلحاظ تاریخی تجربه کنیم و شرایط بهگونهای خواهد شد که کنشگر میتواند با عبور از رویکردهای صرفاً اسطورهشناختی به تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی، نوعی رویکرد تحولساز را برای جامعه انسانی پیشنهاد دهد. این خوانش جدید از نوروز که برای نخستینبار شکل میگیرد، توان برسازی و دگرگونسازی جامعههای انسانی را بهنوعی در خود نشان میدهد. درواقع دراینجا ما به مواجهه با هرگونه نگاه ظاهری به نوروز خواهیم داشت و سعی میکنیم عمق اندیشه و ارزشهای آنرا درک کنیم. شاید دراینجا بتوان نوع نگاه به این پدیده را براساس اندیشههای «مارکس» نیز تفسیر کرد. او در ایدئولوژی آلمانی میگوید: «تولید اندیشهها، مفهومها و آگاهی در وهله نخست مستقیماً با مراوده مادی انسان و زبان زندگی واقعی درهمتنیده است. تصورکردن، اندیشیدن و مراوده معنوی انسانها اینجا چون برونریزی مستقیم رفتار مادی انسانها پدیدار میشود. ما برای رسیدن به انسان جسمانی از آنچه انسانها بر زبان میآورند، تصور و تخیل میکنند یا از آن انسانها آنگونه که توصیف، اندیشیده، تخیل و تصور میشوند آغاز نمیکنیم؛ بلکه آغازگاه ما انسان بهراستی فعال است ... آگاهی زندگی را تعیین نمیکند: زندگیست که آگاهی را تعیین میکند» (ایگلتون،۱۳۸۳: ۲۸).
دراینجا باید درنظر داشت؛ تجربه تاریخ زدگی انسان امروز نوعی آگاهی را از نوروز برای ما در فرایندی ایجاد کرده است و ما میتوانیم در شالوده فرهنگی و اقتصادی خودمان نوعی برسازی جدید از آنرا تجربه کنیم. نوروز را اگر در بخش فرهنگی ببینیم، باید توجه کرد طبق نظر «مارکس»؛ روبناییست که میتواند در شرایط خاص تعیینکننده باشد و شاید در قرن 21 بتواند این تعیینکنندگی را ایفا نماید. اینکه ما چگونه ازطریق نوروز ادراک مشخصی به جهان اطراف خود ارائه میدهیم، نکته مهمیست. باید از نوع نگاه ایدئولوژیک و اسطوره زده عبور نماییم و بهنوعی با شناخت عمیق و درک درونسازی و درونفهمی آن راه جدیدی را پیشروی انسان مدرن امروزی قرار دهیم؛ لذا شاید بتوان گفت که با عبور از نگاههای صرفاً مکانیکی و یکبعدی میتوانیم با نوعی نگاه تحولساز، نوروز را در پیدایش دوران جدید مؤثر درنظر بگیریم. ازاینمنظرکه انسان میتواند بانگاهیبه گذشته و حال و آینده خود در یک پیوستار عمیق نوع نگرش خاصی به عشق را در خود تجربه کند؛ نگاهی متحول که پرجنبش و جوش و مدام درحالتغییروتحول است و بهجایاینکه انسان را به «مصرف انبوه» دعوت کند، او را به بازنگری در خود وامیدارد. این همه آنچیزیستکه ما امروز به آن نیاز داریم و میتواند نوع نگرش ما را نسبتبهخود و هستی تغییر دهد. نوروز را باید در عمق وجودی و معنایی آن فهم کرد و این نوشتار آغازیست بر نوعی نگاهی متفاوت به آن، که میتواند ازمنظر جامعهشناسی توسعه و ادبیات و عشق مدنظر و کندوکاو قرار گیرد.
*عضو هیئتعلمی دانشگاه آزاد و مدیر گروه جامعهشناسی ادبیات انجمن جامعهشناسی ایران
مهرداد ناظری