کد خبر:
313222
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۲ يکشنبه ۲۴ ارديبهشت -
06:43
نگاهی به زندگی و آثار حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ خالق شاهنامه
برافکندم از نظم کاخی بلند...
سعیده خجستهپور
25 اردیبهشتماه در تقویم ایران، مصادف با بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسیست. در این نوشتار نگاهی مختصر به زندگی این شاعر پرآوازه و حماسهسرای ایران و اثر جاویدانش شاهنامه داریم. حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی توسی از بزرگترین و مشهورترین شاعران ایران، زادۀ سال 329 هجری قمری در روستای پاژ از توابع شهر تابران توس است. وی هم دوره حکومت سامانیان و غزنویان است. برخی محققان اروپایی او را از بزرگترین شاعران جهان دانستهاند و با هومر شاعر بزرگ یونان باستان مقایسه نمودهاند. خاندان او از طبقات مرفه و دهقانان بودند. از اتفاقات روزگار و زندگی وی اطلاعات چندانی در دست نیست؛ اما از فحوای کلام او چنین بر می آید که در سن 65 سالگی تنها پسر خود را از دست میدهد و به روایت نظامی عروضی سمرقندی شاعر و نویسندۀ ایرانی قرن ششم در کتاب «چهار مقاله» از او یک دختر باقی میماند که پس از مرگ شاعر صلهای که محمود غزنوی فرستاده بود را با مناعت طبع نپذیرفت و به نوشتۀ دولتشاه در «تذکره الشعرا» این خواهر فردوسی بوده که از پذیرفتن پاداش خودداری ورزیده است. دربارۀ سال وفات فردوسی نیز اتفاق نظر نیست و سالهای متفاوتی را ذکر کردهاند از جمله حمدالله مستوفی در «تاریخ گزیده» این واقعه را به سال 416 نوشته است که سال 411 از قول دولتشاه در تذکره الشعرا پذیرفتنی بهنظر میآید. پیکرش بهدلیل مخالفت دشمنانش که در مسلک و عقیده با او داشتند، در باغ شخصیاش درون شهرِ تابَران توس، نزدیک به دروازۀ شرقی رَزان به خاک سپرده شد و از آن زمان تاکنون زیارتگاه دوستداران فرهنگ و زبان فارسی شده است. همچنین از دانش فردوسی و استادان او نامی نبردهاند، اما ابیات شاهنامه نشان از آگاهی و تسلط وی به علوم عقلی و ادبی عصر خویش است که با زبان عربی آشنا و در علوم عربی توانا بوده و از اشعار عربی بهره فراوان برده است. «شاهنامه» اثر جاودانۀ وی است که هنوز مشخص نشده که در چه سالی آغاز به نظم آن کرده است، گویا پس از کشتهشدن دقیقی و احتمالاً بین سالهای 365-370 ه. ق در حدود 35 سالگی شاعر بوده است. منابع مهم شاهنامه، خداینامهها و «شاهنامه ابومنصوری» بوده که با دقت و امانتداری بسیار آنها را به نظم در آورده است و هر زمان فرصتی یافته، اندیشههای خود را در زمینههای مختلفی چون پند و اندرز، ستایش خرد، راستی و نیکی بیان کرده است. اینکه گفتهاند فردوسی به اشاره محمود غزنوی شاهنامه را سروده از حقیقت دور است، زیرا سلطان محمود در زمان آغاز نظم شاهنامه حاکمی محلی بود که زیر فرمان پدرش حکومت میکرد. دربارۀ مذهب فردوسی آراء مختلفی هست، اما به دلایلی چند میتوان او را شیعی مذهب دانست که یکی از دشمنیهای محمود با او نیز به همین دلیل بوده است. شاهنامه یکی از خزائن لغت و گنجینههای فصاحت زبان فارسی است که نشانگر وسعت فکر و قوت طبع فردوسی و همچنین احاطه او بر این زبان است. این کتاب یک منظومه داستانی نیست، بلکه داستان بزرگ تاریخی است که چندین حماسه کامل و عالی نظیر داستان سیاوش، رستم و سهراب و رستم و اسفندیار در آن مندرج است و در ردیف عالیترین منظومههای حماسی جهان قرار دارد. (ر. ک. تاریخ ادبیات ایران (1)، 1383؛ صص 230-227) بزرگان و سخنوران فراوانی دربارۀ فردوسی و اثر جاویدانش، سخن گفتهاند، از جمله مرحوم استاد فروزانفر دربارۀ فردوسی و شاهنامه چنین مینویسد: «شاهنامه خود دارای معانی مختلف است و تنها کتاب قصه نیست، فلسفه هست، اخلاق هست، غزل هست و بالاخره تمام فنون سخن هست و فردوسی از عهدۀ تمام برآمده و حق هریک را بواجب ادا کرده است ... فردوسی بزرگترین شاعر ایران است ... در ابداع اسالیب و حسن تراکیب و معرفت فصل و وصل و ابتدا و ختم مقاصد و استطرادهای بدیع و ارسال مثل و دقت تشبیه و استعاره و مراعات مقتضیات احوال، فردوسی را نظیر نیست. محاورات لطیف و ایجازهای بلیغ که در غالب قسمتهای شاهنامه موجود است برای هیچ یک از فحول شعرا- چه رسد به متوسطین- میسر نشده و کسانی که در این میدان برای مقابله و خودنمایی قدم نهاده اند، شکست خورده و هزیمت یافته بازگشتهاند. اسلوب و روش نظمی شاهنامه از اسلوب قرآن گرفته شده و هرچه در آنجا از حیث بلاغت منظور و طرف بحث بلغاست، اینجا تقلید و نظیر آن ایجاد میشود.» (سخن سخنوران، 1358؛ صص 45-7) میر جلالالدین کزازی، شاهنامه پژوه نیز چنین تعریفی از شاهنامه دارد: «شاهنامه، بیگزافه و گمان، بیهیچ چون و چند، نامۀ ورجاوند و بی مانند فرهنگ ایران است؛ دریایی است توفنده و کران ناپدید که خیزابههای هزارهها، در آن دمان و زمان، سترگ و سهمگین، بشکوه چون کوه، بریکدیگر در میغلتند؛ خیزابههایی که از ژرفاها، از تاریکیهای تاریخ، برمیخیزند؛ سر بر میآورند؛ پهنههای زمان را در مینوردند؛ تا گذشتههای ما را به اکنونمان بپیوندند و اکنونمان را به آیندهها. شاهنامه، پلی است، ستوار و ستبر و سترگ، برآورده بر مغاکهای زمان و رشتۀ پیوندی است، ناگسستنی که پیشینیان را با پسینیان پیوسته و همبسته میدارد. از آن است که این نامۀ نامور را شیرازه و شالودۀ تاریخ و فرهنگ ایران میتوانیم دانست؛ تاریخ و فرهنگی گَشَن بیخ و گران سنگ، برین پایه و فزونمایه که بستر و بهانۀ ناز و نازش هر ایرانی است. شاهنامه «ناخودآگاهی» تباری و مَنِش تاریخی ما را، چونان ایرانی، پایه میریزد و شالوده مینهد. پیوستگی و پایداری فرهنگی و تاریخی ما در گرو شاهنامه است. اگر باستان ما هنوز «زنده» است و تپنده است و داستان روزگار ماست، اگر گذشتۀ ما هنوز «اکنونی» است، در گرو این نامور نامۀ هزارههاست که درآن، پارهها، همچون یارهها، پیوند گرفتهاند و یکپاره و یکپارچه شدهاند و ناچارهها بَدَل به چارهها. (کزازی،1386:4) در پایان میتوان چنین گفت که بنمایه و پیام حکیم ابوالقاسم فردوسی در سرتاسر شاهنامه، ستایش خرد و دعوت به خردورزی است، در این راستا جلال خالقی مطلق، شاهنامهپژوه نیز مینویسد: فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایۀ تمام خوبیها میداند. بهباور وی حتی زندگی یا ناراحتی آن، غمها و شادیها، همه بر اثر بود و نبودِ خرد است و شخص خردمند چون برنامۀ زندگی بسیار مرتب و منظم دارد همیشه در حال پیشروی است و بهآرامی به اوج انسانیت که هدف نهایی آدمی است میرسد. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمیشناسد و از این راه به نیکبختیِ این جهان و رستگاریِ آن جهان میرسد. (خالقی مطلق، 1370) چنانکه فردوسی بزرگ، شاهنامه را با «نام خداوند جان و خرد» آغاز میکند و در ستایش خرد چنین میسراید:
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی و ز اویت غمی است
و ز اویت فزونی و ز اویت کمی است
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار او بر خورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردۀ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
از اویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد به بند
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بیچشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جان است و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کز این سه رسد نیک و بد بیگمان
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
منابع:
-خالقی مطلق، جلال (۱۳۷۰)، جهانشناسی شاهنامه، ایرانشناسی. تهران.
-فردوسی. ابواالقاسم، 1378، شاهنامه، به کوشش برتلس.ا.ی، (بر اساس نسخه نُه جلدی چاپ مسکو)، چاپ اول، ققنوس، تهران.
-فروزانفر. بدیع الزمان، 1358، سخن سخنوران، چاپ سوم، امیرکبیر، تهران.
-کزازی. میر جلال الدین، 1386، نامه باستان، چاپ ششم، سمت، تهران.
-میرباقری فرد. سید علی اصغر،...و{ دیگران}،1383، تاریخ ادبیات ایران 1، چاپ دوم، سمت، تهران.