آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
فردوسی و پارادایم توسعه‌گرایی برای عبور از اضطراب جامعه‌ ایرانی
کد خبر: 313248 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۲ يکشنبه ۳۱ ارديبهشت - 06:46

فردوسی و پارادایم توسعه‌گرایی برای عبور از اضطراب جامعه‌ ایرانی

مهرداد ناظری

بدون‌شک یکی از ویژگی‌های شاعران توسعه‌گرا این‌است‌که قدرت تحرک، پویایی و حرکت را به جامعه خویش می‌دهند. اگر نگاهی به زندگی و کنش فردوسی بیندازیم، باید بپذیریم که او توانسته در دوره‌ای بسیار سخت و گذاری خاص جامعه ایران را در این مسیر راهنمایی نماید. او شاعری‌ست که دغدغه‌ی جامعه ایران را دارد؛ جامعه‌ای که برای حرکت نیاز به توانمندی و توانمندسازی دارد. حکیم ابوالقاسم منصور فردوسی را باید یکی از مشاهیر بزرگ ایران‌زمین نامید. او را می‌توان بر اساس اسناد و شواهد یک ادیبی دانست که به تولید پارادایمی جدید در حوزه‌ تفکر و فرهنگ ایرانی پرداخته است. شاید اگر شاهنامه فردوسی به رشته تحریر در نمی‌آمد، جامعه ایرانی با صدمات بسیار جبران‌ناپذیری روبه‌رو می‌شد و شاید امروز ما نمی‌توانستیم به‌سادگی از هویت ایران و زبان فارسی سخنی به‌زبان بیاوریم. در اینجا اگر بخواهیم پارادایمی که او طراحی و تولید کرده است را مورد‌توجه قرار دهیم باید به این موضوع بپردازیم که او در برهه‌ای از زمانی که جامعه ایران دچار اضطراب اجتماعی می‌شود، راهی برای حرکت‌به‌‌جلو را به آن پیشنهاد بدهد. او در اشعار خود قدرت توانمندی و عبور از اضطراب را به شیوه مناسبی به ایرانی‌ها گوشزد می‌کند. به شعر زیر توجه کنید:
زان پس که بسیار بردیم رنج/ به رنج اندرون گرد کردیم گنج
شما را همان رنج پیشست و ناز/ زمانی نشیب و زمانی فراز
چنین است کردار گردان سپهر/ گهی درد پیش آردت گاه مهر
گهی بخت گردد چو اسپی شموس/ به نعم اندرون زفتی آردت و بوس
زمانی یکی باره‌ای ساخته/ ز فرهختگی سر برافراخته
بدان ای پسر کان سرای فریب/ ندارد ترا شادمان بی‌نهیب
نگهدار تن باش و آن خرد/ چو خواهی که روزت به بد نگذرد
چو بر دین کند شهریار آفرین/ برادر شود شهریاری و دین
نه بی‌تخت شاهی است دینی به پای/ نه بی‌دین بود شهریاری به جای
دو دیباست یک در دگر بافته/ برآورده پیش خرد تافته
نه از پادشا بی‌نیازست دین/ نه بی‌دین بود شاه را آفرین
چنین پاسبانان یکدیگرند/ تو گویی که در زیر یک چادرند
در این شعر به خوبی فردوسی مسیر حرکت از رنج به گنج را به ما نشان می‌دهد. او در پی آن‌است‌که اعتماد به نفس کنشگر ایرانی را برای حرکت و پویایی به‌ سوی جلو ایجاد نماید. جامعه‌ای که وقتی دچار اضطراب می‌شود ممکن است این اضطراب مانع حرکت او رو‌به‌سوی توسعه باشد؛ چرا‌که ممکن است جامعه‌ای در گذشته خود و مسیری که به‌لحاظ تاریخی پیموده است، دچار نا امیدی پایدار شده باشد؛ اما فردوسی می‌خواهد که فرصتی را برای ما فراهم نماید. فرصتی که بتوانیم با عبور از روان رنجوری نگاهی متفاوت به خود داشته باشیم. شاهنامه فردوسی را شاید بتوان به گونه‌ای روانکاوی خود در نظر گرفت. روانکاوی که امکان این را می‌دهد ما در صحنه اجتماعی حضور مداوم داشته و با رنج‌های خود کنار بیاییم. اگر راه مواجهه با رنج را بتوانیم پیدا کنیم در آن صورت در صحنه زندگی موفق خواهیم شد. در واقع اگر جامعه با رنج خود دچار شکست شود و در شکست خود باقی بماند، عواقب این شکست می‌تواند به کفن و دفن آن جامعه منجر شود؛ اما فردوسی می‌خواهد که جامعه به حسب شرایط و موقعیتی که در آن قرار دارد برای صدها سال آ‌ینده باقی مانده و مسیری را بپیماید. در واقع کارکرد اصلی شاهنامه فردوسی، عبور از مرحله سوگواری جامعه ایرانی‌ست. او گوشزد می‌کند که با توانمندی می‌توان حرکت و پویایی رو به جلویی را تجربه کرد. او در شعر دیگری می‌گوید:
 چراغ است مر تیره شب را بسیچ/ به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمایدا/ شود تیره گیتی بدو روشنا
پدید آید آنگاه باریک و زرد/ چو پشت کسی کو غم عشق خْوَرد
چو بیننده دیدارش از دور دید/ هم اندر زمان او شود ناپدید
دگر شب نمایش کند بیش‌تر/ تو را روشنایی دهد بیش‌تر
به دو هفته گردد تمام و درست/ بدان باز گردد که بود از نخست
بود هر شبانگاه باریک‌تر/ به خورشید تابنده نزدیک‌تر
بدینسان نهادش خداوند داد/ بود تا بود هم بدین یک نهاد
در اینجا به‌خوبی مشخص است که مسیر عبور از تاریکی رو به سوی روشنایی در اندیشه و پارادایم فردوسی وجود دارد. او تحول در سایه خصیصه‌ میل به پیشرفت را به‌خوبی تشخیص داده است. جامعه‌ای که می‌تواند انگیزه برای پیشرفت داشته باشد، رو به صعود و تعالی حرکت خواهد کرد. این همان نکته‌ای‌ست که شاید مک للند در نظریه انگیزه برای پیشرفت خود ارائه می‌دهد. او بر این باور است که افرادی که بتوانند انگیزه‌هایی برای پیشرفت را در خود تقویت کنند راهی به‌سوی موفقیت خواهند داشت. طبیعتاً جامعه‌ای که مرتباً با نومیدی روبه‌رو می‌شود، نمی‌تواند این انگیزه را در خود تقویت کند اما فردوسی می‌خواهد که ما رو به امید و شادی و تغییر باشیم؛ چرا‌که آینده برای چنین جامعه‌ای با فرهنگ غنی خود بسیار روشن خواهد بود. البته فردوسی نمی‌خواهد که خوش‌بینی اتوپیایی را به کنشگران ایرانی هدیه بدهد؛ بلکه او می‌خواهد با عبور از طرح وابستگی به غیر راهی برای استقلال را پیش روی ما بگذارد. در واقع تجربه احساس گناه از گذشته نابارور نمی‌تواند مسیر حرکت را برای ما دشوار سازد؛ اما از آن جایی که در فرهنگ نابارور ما احساس گناه ناشی از تعصبات و سنگ فکری‌ها به کودک ایرانی منتقل و درونی شده است، همواره قدرت تغییر از جامعه‌ی با قدمت و غنای ایرانی سلب شده است. در اینجا آن چیزی که نیاز است، احساس مسئولیت است. احساس مسئولیتی نسبت به خود و آینده‌ای که پیش روی ما‌ست و فرزندانی که فردای ایران را خواهند ساخت؛ بنابراین او می‌خواهد با عبور از احساس تقصیر راهی به‌سوی ترقی و پیشرفت بیابیم و این همان چیزی‌ست که پارادایم توسعه‌گرای فردوسی را در جهان مطرح می‌کند. در‌واقع او تلاش می‌کند تا با ایجاد معرفت عمیق درونی مبتنی‌بر مضمون‌های امید راهی به سوی عبور از افسردگی و تزلزل را پیشنهاد دهد. در شعر معروف:
توانا بود هر که دانا بود‌/ ز دانش دل پیر برنا بود
بر دانش و ایجاد شور و شوق و بازگشت به خویش تأکید می‌کند. در واقع او می‌خواهد از زخم روان جمعی جامعه ایرانی را با دانش و تجربه حل و فصل نموده و اختلال را در یک جامعه‌ی پسا گذشته گرا رو به سوی آینده توسعه‌گرا مطرح نماید. در واقع در اینجا آن چه که ما را رو‌به‌جلو حرکت می‌دهد ارجاع به حافظه‌ خردورزی-عاطفی جامعه است که در پی التیام زخم درونی خود حرکت می‌کند. این کنشی است که می‌تواند با عبور از دلشوره رو‌به‌سوی اطمینان و آینده‌نگری همه‌چیز را تغییر دهد. در واقع اعتقاد او به خدا و این که خدا می‌تواند زندگی ما ایرانیان را تغییر دهد بسیار منش عمیقی را در جامعه ایرانی ایجاد می‌کند.
به نام خداوند جان و خرد/ کز این برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جان/ خداوند روزی ده رهنمای
در‌واقع با نگاهی به نقش پروردگار و ایزد منان در شکل‌دهی هویت تحرک بخش همه ترس‌ها را در ما به امید تبدیل می‌سازد و راهی برای ایجاد تغییر فراهم می‌کند. در پارادایم مدنظر فردوسی کنشگران اجتماعی صرفنظر از توجه به خود به دیگری توجه دارند و توانمندی و پویایی را برای حرکت در خود مدنظر قرار می‌دهند. او نگاهی عشق محور را مدنظر دارد. نگاهی که می‌تواند نیروی نبوغ خلاق جامعه را به مرحله شکوفایی برساند؛ البته آن‌چه که فردوسی بر آن صحه می‌گذارد دریافت عشق توأم با رنج است. این شاید همان چیزی است که اریک فروم در کتاب «هنر عشق‌ورزی» بر آن تأکید می‌کند که جوهر عشق، رنج بردن برای چیزی و پروردن آن است؛ یعنی عشق و رنج جدایی ناپذیرند. آدمی چیزی را که دوست دارد برای آن رنج برده باشد و رنج چیزی را برای خویشتن هموار می‌کند که عاشقش باشد (فروم، ۱۳۷۲: ۴۱)؛ بنابراین به‌نظر می‌رسد که تلاش فردوسی آن است که جامعه ایران را به آن چه که سزاوارش است را برساند و یا نشان دهد که این جامعه چقدر شایستگی‌های زیادی به شکل پتانسیل بالقوه در خود دارد. پتانسیل‌هایی که اگر به مرحله‌ی ظهور برسد راه شاد زیستن و بهتر زیستن را برای آنها محقق می‌کند. در این مسیر یقیناً زبان فارسی به مثابه‌ی هویت احیاء‌کننده دل‌ها نقش خود را ایفاء می‌کند و این امکان را فراهم می‌کند که با تکلم به این زبان راهی به‌سوی ادراک و تفکر عمیق پیدا نماید؛ اما باید بپذیریم که فردوسی در دوره‌ای زندگی می‌کند که به‌نوعی توسط پادشاه مقارن زمان خود درک نمی‌شود. فردوسی سه سال قبل از بر تخت نشستن سلطان محمودی غزنوی اولین ویرایش شاهنامه را به پایان می‌برد اما بعد از آن مدتی برای ویرایش نهایی آن کار می‌کند و در سال‌های پایانی عمر آن نسخه را به سلطان محمود غزنوی تقدیم می‌کند. در فیلم «فردوسی» که در سال ۱۳۱۳ توسط سپنتا ساخته شده است به خوبی نشان داده می‌شود که چگونه شاه به جای سکه‌های طلا، سکه‌های نقره را به او می‌دهد و او چون نا امید می‌شود همه آن سکه‌ها را به دیگران اهدا می‌کند؛ اما زمانی شاه می‌فهمد که این کار او اشتباه بوده و تلاش می‌کند که آن را جبران کند که شاید دیگر دیر شده است. در هر حال تنهایی و غم ناشی از نادیده انگاشته شدن در وجود فردوسی تا پایان عمر وجود دارد و موج می زند. این گفتار بیانگر آن است که وقتی کنشگری به تعبیرمید بر اساس من اندامی یا برتر خود (I) می‌تواند از من اجتماعی (Me) عبور کند وقتی که مورد توجه نظام اجتماعی قرار نمی‌گیرد، ممکن است که در برهه‌ای از زمان نا امید شود؛ اما او در این دیالکتیک قطبی خود با حاکمیت، همواره مسیر رشد و بلوغ را به جامعه ایران پیشنهاد می‌دهد. لذا باید گفت؛ اگر ایران بخواهد به فردایی بهتر و توسعه یافته تر برسد، باید به شاعرانی مثل فردوسی رجوع نماید و چراغ فضیلت و معرفت را از او و امثال او طلب کند.
*عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد و مدیر گروه جامعه‌شناسی ادبیات انجمن جامعه‌شناسی ایران

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه