کد خبر:
406598
| تاریخ مخابره:
1404 چهارشنبه 21 آبان -
00:18
یادداشت
نقد نمایش «کازابلانکا» بهکارگردانی «شیما محمدی»
نمایش «کازابلانکا» بهنویسندگی و کارگردانی «شیما محمدی» که در «تالار حافظ» روی صحنه رفته، تلاشیست برای بازآفرینی یکی از ماندگارترین عاشقانههای کلاسیک تاریخ سینما در قالبی تئاتری. «محمدی» با جسارت سراغ فیلم مشهور «کازابلانکا» (ساخته ۱۹۴۲) رفته؛ اما نه برای تکرار آن؛ بلکه بهگفته خودش: برای خلق «ترجمهای تئاتری از یک خاطره سینمایی!» درایناثر، ما با همان مضمون آشنا روبهرو هستیم: عشق در میانه جنگ، تعارض میان وجدان و خواسته قلبی؛ و البته تصمیمی که سرنوشتساز میشود. بااینحال، کارگردان تلاش کرده این داستان را از بستر کلاسیک هالیوودی جدا و در قالبی انسانیتر و نزدیکتر به جهان امروز «بازآفرینی» کند؛ عشقی که در دل «بحرانها» شکل میگیرد و نهایتاً به انتخابی اخلاقی منتهی میشود. «محمدی» در مقام کارگردان و بازیگر، کوشیده میان وفاداری به اصل اثر و خلق زبانی مستقل تعادل برقرار کند. فضاسازی ساده؛ اما مؤثر، طراحی صحنه مینیمال و بازی کنترلشده بازیگران، از جمله نقاط قوت نمایش است. حضور «کامران تفتی» در نقش مرد اصلی و «شیما محمدی» در نقش زن عاشق، اجرا را ازنظر بازیگری در سطح حرفهای نگه داشته؛ شیمیِ میان دو بازیگر، باعث شده موقعیتهای احساسی باورپذیر و تأثیرگذار جلوه کند. ازنظر مفهوم؛ «کازابلانکا» بیشازآنکه درباره عشق باشد، درباره انسانیت و انتخاب است. «محمدی» همین لایه اخلاقی را پررنگ کرده و بهجای تأکید بر رمانتیسم، به تأملی درباره مسئولیت فردی در برابر جهان بیرون پرداخته. این تغییر زاویه دید، باعث شده که نمایش با ذهن و دغدغه مخاطب ایرانی امروز ارتباط بیشتری پیدا کند. بااینحال، اثر از برخی چالشها نیز رنج میبرد: در بخشهایی، سایه سنگین فیلم اصلی هنوز بر روایت تئاتری احساس میشود و گاه اجرا میان زبان سینما و تئاتر سرگردان میماند. اگرچه موسیقی و نورپردازی در ایجاد حس نوستالژیک مؤثرند؛ اما گاهی بیشازحد به بازسازی فضای فیلم نزدیک میشوند و از جسارت صحنهای فاصله میگیرند. باوجوداینها، باید اذعان کرد: نمایش «کازابلانکا» شیما محمدی تجربهای متفاوت و جسورانه در تئاتر امروز ایران است. او کوشیده با ترکیب احساس، حافظه جمعی و زبان تئاتر، اثری بسازد که هم به گذشته ادای احترام کند و هم از آن فراتر رود. درنهایت، «کازابلانکا» نه صرفاً یادآور یک فیلم کلاسیک؛ بلکه بازتابی از حالت انسان معاصر در برابر عشق، بحران و انتخاب است. اثری که از تماشاگر میخواهد درپایان، از خود بپرسد: اگر در جای «ریک» یا «ایلسا» بودم، کدام را انتخاب میکردم: عشق یا حقیقت؟!
رزیتا اسکوئی