کد خبر:
406174
| تاریخ مخابره:
1404 سهشنبه 31 تير -
10:14
قفسه
«کلارا کالان»؛ نامهنگاری و یادداشتهای روزانه دو خواهر
سهیلا انصاری
کتاب «کلارا کالان» یکی از آثار برجسته ادبیات معاصر کاناداست که توسط «ریچارد بی. رایت» نوشته و سال ۲۰۰۱ منتشر شد. این رمان توانست جوایز معتبر ادبی زیادی را ازآنخود کند و بهدلیل ساختار و روایت منحصربهفردش بسیار تحسین شد. «کلارا کالان» با ترجمه «اکرم پدرامنیا» در ۴۵۰صفحه توسط نشر «نفیر» بهچاپ رسیده است. قصه در دهه ۱۹۳۰ در کانادا و آمریکا رخ میدهد و بهشکل نامهنگاری و یادداشتهای روزانه روایت میشود. شخصیت اصلی (کلارا کالان)، معلمی تنهاست در شهری کوچک در «انتاریو»؛ زنی درونگرا و باهوش که با احساس تنهایی، فشارهای اجتماعی و محدودیتهای فرهنگی درگیر است. درمقابل، خواهرش «نورا»، به نیویورک رفته تا بهعنوان بازیگر نمایشهای رادیویی شهرت پیدا کند. این دو خواهر ازطریق نامه با یکدیگر درارتباطاند و زندگیشان در دو دنیای متفاوت بهزیبایی درکنارهم ترسیم میشود. درطول داستان، «کلارا» با مسائلی نظیرِ تجاوز جنسی، بارداری ناخواسته، افسردگی و بحران هویت، فشارهای دینی و اجتماعی؛ روبرو میشود و تلاش میکند تعادل روحیاش را حفظ کند. همزمان نامههای خواهرش، بازتابی از زندگی پرزرقوبرق؛ اما توخالی شهر است. سبک نامهنگاری باعث حس نزدیکی و صمیمیت عمیق خواننده با شخصیتها میشود. زبان روان، نثر دقیق و جزئینگری نویسنده در ترسیم فضای دهه ۳۰ بسیارموفق عمل کرده. کتاب بهشکل ظریف، به مسائلی مانند جایگاه زنان، آزادی شخصی، فشارهای مذهبی و اجتماعی و تهدید فاشیسم میپردازد. این رمان در سال ۲۰۰۱ موفق به دریافت جوایز مهمی شد؛ ازجمله «گیلر» و «فرماندار کل کانادا» و «تریلیوم». اگر به داستانهایی با موضوع روابط خانوادگی (بهویژه خواهرانه)، زندگی در فضای سنتی و محافظهکار، کشف هویت زنانه؛ و فرم روایی نامهنگارانه علاقهمندید، انتخاب عالی برایتان خواهد بود. شخصیتپردازی قوی؛ خاصه «کلارا» با شخصیت پیچیده و درونیات قابللمس داستان را جذاب کرده است. فضاسازی دقیق دهه ۱۹۳۰: تأثیر رادیو، سینما، رکود اقتصادی و تهدید جنگ، از دیگر جذابیتهای این کتاب بهشمار میرود. شخصیت «نورا کالان» دراینرمان، خواهریست درتضاد آشکار با «کلارا». او نمایانگر بخشی از زنان دهه ۱۹۳۰ است که درپیِ رهایی از محدودیتهای سنتی و یافتن زندگی مستقل و متفاوت هستند. درادامه، ویژگیهای اصلی او را بررسی میکنیم: «نورا» برخلاف «کلارا» که درونگراست، شخصیتی سرزنده، برونگرا و معاشرتی دارد؛ عاشق هیجان، ارتباط با مردم و تجربه زندگی در شهرهای بزرگ مانند نیویورک است. برای دنبالکردن رؤیای بازیگری، خانه و خانواده را ترک میکند و به نیویورک میرود. این تصمیم، نشانهای از روح مستقل و ماجراجوی اوست. با وجود اعتمادبهنفس ظاهری؛ «نورا» در زندگی با مشکلات زیادی روبهرو میشود؛ ازجمله روابط عاشقانه ناموفق. بااینحال، معمولاً سعی میکند همهچیز را از زاویهای روشن ببیند و تسلیم نمیشود. نامههای او پر از شور زندگی، داستانهای پرهیجان و نگاه رمانتیک به دنیاست؛ درحالیکه نامههای «کلارا» اغلب جدی، دروننگر و فلسفیاند. این تضاد، از عناصر کلیدی جذابیت ساختاری رمان است. باآنکه «نورا» ازنظر فکری شاید عمق «کلارا» را نداشته باشد؛ اما انرژی، نگاه مثبت و شجاعت او به «کلارا» کمک میکند تا درون خویش را بهتر بشناسد و راهی برای رشد بیابد. «نورا» نماینده زنانیست که درآندوران، با وجود محدودیتهای اجتماعی، بهدنبال زندگی مستقل بودند. او تصویریست از زنیکه ممکن است اشتباه کند؛ اما دست از حرکت نمیکشد. در کنار «کلارا»، او نیمی از دوگانگی روانی را میسازد: عقل/احساس، ثبات/هیجان، سکوت/صدا! ممکن است برخی خوانندهها فرم پرجزئیات تاریخی را گاهی بیشازحد توصیفی ببینند. اگر بهدنبال سبک روان و مختصر هستید، لحن گامبهگام اولیه کتاب ممکن است کمی کُند بهنظر برسد. در پایان رمان، «کلارا» پس از تجربههای فراوان؛ ازجمله رابطه عاشقانه ناکام، بارداری ناخواسته و سقطجنین، افسردگی و خشونت بهنوعی آرامش درونی و استقلال شخصی میرسد. او تصمیم میگیرد در شهر خود باقی بماند، به تدریس ادامه دهد و از نوشتن بهعنوان راهی برای معنادادن به زندگی استفاده کند. برخلاف «نورا» که زندگی پرزرقوبرق؛ اما بیثبات دارد، «کلارا» بهنوعی رشد درونی و بلوغ فکری دست مییابد. درواقع، پایان داستان، تلخ یا شیرین بهشکل مطلق نیست؛ اما نوعی تسلیم آگاهانه در برابر واقعیتهای زندگی و همزمان پیداکردن صدای شخصی خود را در «کلارا» میبینیم.